.:: دومیـــــــــم | سرگرمی دانلود آموزش ::.

طنز جوک sms فال اخبار جنجالی عکس دانلود تفریح اموزش جومونگ عکس بازیگر هالیوود کلیپ های موبایل ترفند ها نرم افزار مجانی

.:: دومیـــــــــم | سرگرمی دانلود آموزش ::.

طنز جوک sms فال اخبار جنجالی عکس دانلود تفریح اموزش جومونگ عکس بازیگر هالیوود کلیپ های موبایل ترفند ها نرم افزار مجانی

جدیدترین مصاحبه با الهام حمیدی

مصاحبه با الهام حمیدی 

گفتگو با الهام حمیدی بازیگر سینما و تلویزیون که همه او را می‌شناسید مقدمه‌ای نمی‌خواهد! به بهانه بازی در نقش «آسنات» در سریال یوسف پیامبر(ع) از او دعوت کردیم تا در دفتر نشریه مهمان ما باشد، سپاسگزار که دعوت ما را پذیرفت.

 

 

خـانـواده

سال 1356 به دنیا آمدم. دو برادر کوچکتر از خودم دارم، لیسانس حسابداری دارم و کلاسهای آزاد بازیگری را گذراندهام، از سال 78 کار هنری را آغاز کردم. پدرم بازنشسته و مادرم خانهدار است. من در خانوادهای رشد یافتم که مهر و محبت در آن موج میزد. روابط پدر و مادرم، خیلی دوستانه بود و آنها عاشقانه زندگی کردند و همیشه به ما آرامش انتقال دادند. خانوادهای که همیشه نظم در آن حرف اول را میزد... به هر حال باید توجه کنیم که در اکثر خانوادههای ایرانی، وابستگی شدیدی بین اعضای آن است و همین مسئله باعث تفاوت خانوادههای ایرانی نسبت به خانوادههای غربی میشود. حس مهربانی، دوست داشتن و احترام به بزرگترها که برای خیلی از ایرانیها عرف است.

به مرحله سوم نرسیدم

هنوز به دوران سوم بازیگریام نرسیدم. در دوره اول بازیگری به خاطر اینکه میخواستم حضورم را تثبیت کنم، سعی میکردم تجربه کسب کنم و در فیلمهای تلویزیونی، سریال و سینما و در هر ژانری بازی کنم، اما خوشبختانه از همان ابتدا نقشهای اصلی به من پیشنهاد شد. بعد از سریال «مسافری از هند»، الهام حمیدی تثبیت شدو من مرحله دوم بازیگری خود را آغاز کردم. همان طور که میدانید «مسافری از هند» بسیار پر بیننده و به طبع، بازی من هم دیده شد. پس از این سریال در فیلم سینمایی «خیلی دور خیلی نزدیک» ایفای نقش کردم که هم در جشنواره فجر و هم در جشن خانهسینما کاندیدای جایزه شدم و فضای بسیار خوبی بود که خودم را نشان دهم و البته جایزه جشن را گرفتم. در این مرحله معمولا سعی می‌‌کنم که در پذیرش پیشنهادها کمی بیشتر دقت کنم...

رقـابـت

حس رقابت در هر کاری و هر شغلی وجود دارد، اما من چنین خصلتی نداشتم و در مقابل من هم کسی از بازیگران چنین برخوردی نداشت که برای مثال زیر پایم را خالی کند. زمانی هم که با بزرگان سینمای ایران همبازی بودم، آنان هم چنین برخوردی با من داشتند، مثل سریال «زیر تیغ»، من 7 ماه در آن مجموعه، نقش دختر پرستویی و معتمد آریا را بازی کردم و خیلی با آنان خو گرفتم... فضای دوستانه زیر تیغ، به شکلی بود که زمان پایان فیلمبرداری همه ناراحت بودند.

درباره سریال یوسف(ع)

اولین بار که وارد دکور عظیم سریال شدم، خیلی برایم خوشایند و جذاب بود! دکور سریال بسیار عظیم بود، همین طور نوع پوشش و گریم... چون من وسط کار به پروژه پیوستم از همان زمان برایم مشخص بود که این سریال برای بیننده هم جذاب خواهم بود.

آن فضاهای بستهای که شما در سریال دیدهاید، مثل کاخ، معبد و منزل زلیخا و... در یک سوله بود در فرهنگسرای خاوران. که قسمت قسمت آن را ساخته بودند، در واقع همه قسمتهای داخلی این سریال در آنجا تصویربرداری شد، اما خانه یوسف(ع) در همان شهرکی بود که بخش اصلی آن شهر را شما در سریال دیدید.

 البته دکور شهر اصلی و آن ساختمانهای عظیم از بتن ساخته شده بود که پشت آن چیزی نبود. یعنی در را باز میکردید، فضای خاصی نبود و این از هنر تصویربرداری مرحوم رسول احدی بود که به واقع زیبا تصویربرداری میکرد، روحش شاد.

 داستان حضرت یوسف(ع) را همه میدانستند، اما ریز داستان را خیلیها نمیدانستند. آن روزی که به من پیشنهاد بازی در سریال را دادند و گفتند که نقش همسر حضرت یوسف(ع) را بازی میکنی، خودم نمیدانستم که حضرت یوسف زنی دیگر، غیر از زلیخا دارد!

 در یک سریال تاریخی دیگر هم به نام مختارنامه بازی کردم که تصویربرداری آن تمام شد. در سریال تاریخی شهریار هم بازی کردم.

 «آسنات» زنی بود که ارتباط قوی با خدا داشت و زمانی که زلیخا همسر یوسف(ع) شد، گفت که اگر خواست خدا باشد، من اطاعت میکنم. به همین خاطر در داستان نباید نقش یک زن حسود را بازی میکردم.

 گریم خانم کتایون ریاحی سه ساعت طول میکشید. من خودم هر روز ساعت 4 صبح بیدار میشدم و گریم من هم یک ساعت طول میکشید این برای ما مشکل بود. در این سریال دوست داشتم، همین نقش را بازی کنم.

 مصطفی زمانی بازیگر بسیار باهوش و بااستعدادی است، دیالوگها را به خوبی حفظ میکرد و این برای من جالب بود.

 جا دارد از آقای سلحشور و همه عوامل تشکر کنم که این سریال چنین بازتابی پیدا کرده به خصوص برای نوشتن این مجموعه خیلی زحمت کشیدند.

عکسالعمل مردم

من از عکسالعمل مردم همیشه لذت میبرم. مردم به بازیگران توجه زیادی نشان میدهند و این، از لطفشان است. البته بعضی مواقع هم هست که مثلا در رستوران نشستهای و در حال غذا خوردن هستی و میبینی همه به شما توجه میکنند، شاید آن لحظه کمی اذیت شوی، اما این، از توجه و لطف مردم است که همیشه از ما حمایت میکنند و با محبت رفتار میکنند. همین رفتارهای مردم مشخص میکند که آنان مرا به عنوان یک بازیگر پذیرفتهاند که اگر غیر از این باشد و شما رفتار خودخواهانهای از خودتان نشان بدهید، به طور اطمینان مردم شما را پس میزنند.

سینمای تجاری

دوست داشتم بازی در سینمای تجاری را تجربه کنم که فکر کنم در «دلداده» این اتفاق افتاد، اما دوست دارم در فیلمهای تجاری هم بازی کنم. با این حال دلم میخواهد بدون حاشیه باشم.

راحت زندگی میکنم

من با نقشهایم خیلی راحت زندگی میکنم، یعنی سعی میکنم، تکنیک کاریام طوری باشد که مردم باور کنند. هیچ وقت سعی نکردم بازی کنم، بلکه با آن زندگی می‌‌کنم. اگر قرار است گریه کنم، واقعا باید گریه کنم یا خنده... برای مثال در سریال «زیر تیغ»، بیننده به واقع نقش مرا حس کرد. از خودم تعریف نمیکنم، اما خودتان دیدید که در زیر تیغ چگونه نقش را باور کردم، یا در سریال یوسف پیامبر(ع). نقش «آسنات» ویژگی خاصی ندارد، اما سعی کردم دیالوگهایم را به نوعی دیگر بیان کنم یا نوع برخوردم با «زلیخا». میخواهم بگویم در آن شرایط خودم را جای «آسنات» گذاشتم تا بیننده این نقش را باور کند.

محیـــا

فیلم «محیا» که در جشنواره اکران شد، رسانهها خیلی به آن پرداختند و خوب هم دیده شد. من برای آن نقش خیلی زحمت کشیدم، اما نمیدانم چرا دیده نشد و من جزو کاندیداها نبودم؟! افرادی که در آن فضا (غسالخانه) کار میکنند، همهشان وجه اشتراکی دارند و آن هم آن بغض فروخوردهشان است. وقتی که با این افراد صحبت میکنی، خیلی از آنها از این موضوع رنج میبرند که جامعه آنان را به خوبی نمیپذیرد و این باعث آزار روحشان میشود، من سعی کردم این بغض را نشان بدهم و برای اینکه به این نقش نزدیک شوم، خیلی زحمت کشیدم، اما دیده نشد! زمانی که کاندیداها را اعلام کردند من ناراحت شدم. هنوز هم به محیا فکر میکنم که چرا حتی جزو کاندیداها انتخاب نشدم و به طور کلی توقعم زیاد بود.

تک مضراب

پوران درخشنده: مهربان

تهمینه میلانی: انرژی مثبت

فاطمه معتمدآریا: دوست داشتنی

نیکی کریمی: دلنشین

مهناز افشار: شیطون!

هدیه تهرانی: خاص

الهام حمیدی: نمیدانم

پرویز پرستویی: استاد

اکبر عبدی: بیرقیب در طنز

بهرام رادان: بازیگر بسیار خوب

محمدرضا گلزار: سوپراستار

پدر: فداکار

مادر: باارزشترین موجود زندگی

این مصاحبه: یک سال تاریخ مصرف دارد.

ستارهسـازی

به نظر من خانم نیکی کریمی و آقایان رضا گلزار و رادان جزو سوپراستارهای انگشتشمار سینمای ایران هستند. اما آنچه که میخواهم بگویم، این است که ما در ایران ستارهسازی را نمیدانیم! در واقع روش ستارهسازیمان اشتباه است، وگرنه بازیگران زیادی داریم که مستعد سوپراستار شدن هستند، اما فضا و عرصه را برایشان باز نمیکنیم یا نمیگذاریم که به این مرحله برسند. اگر عرصه را تنگ نکنند و سینما را به یک سری از بازیگران خاص محدود نکنند، شاید ستارههای بیشتری در هنر ایران ظهور کنند و دیده شوند... اما این روزها به یک شکلی همه چیز ثابت شده است.

ارتباط با مطبوعات

رابطهام با مطبوعات بد نیست، اما بعضیها ما را درک نمیکنند. برای مثال من حالا با شما گفتگو کردهام، چند روز دیگر تماس میگیرند و تقاضای یک گفتگو دارند، من دیگر حرف تازهای ندارم بزنم. پس باید مدتی زمان بگذرد. اما نباید از نقش حمایتی مطبوعات به راحتی بگذریم، چون سینما و تلویزیون و مطبوعات مانند یک چرخه هستند که باید به هم مرتبط باشند، اما این را هم باید بگویم که هستند! هستند نشریاتی که گفتگوی 5 سال پیش شما را چاپ میکنند، شما تصور کنید که عقاید 5 سال پیشتان با امروز تفاوت دارد! آن وقت آن نظراتتان را الان میخوانید چه ذهنیتی به شما دست میدهد؟! در صورتی که شرایط انسانها عوض میشود. از این رو سعی میکنم با یک سری از نشریات خاص گفتگو کنم. اگر احساس کنم که حرف جدیدی برای گفتن دارم، حتما گفتگو میکنم. گرچه باید عنوان کنم یک سری از نشریات هستند با نامهای مختلف که بیشتر به مسائل ناچیز و کماهمیت میپردازند و این روحیه شما را آزار میدهد.

لابـهلای کـلام

 گذشتهها که گذشته، امامهم این است که تو در آینده، شرایط گذشته را حفظ کنی و حتی بهتر شوی.

 معمولا در فیلمهای جدی بازی کردم، اما دوست داشتم ژانر طنز را هم تجربه کنم و به همین خاطر در فیلم سینمایی دلداده بازی کردم، تازه در آن فیلم هم نقش جدی داشتم!

 ترجیح میدهم، در یک سریال تلویزیونی بازی کنم تا اینکه در کارهای سطح پایین سینمایی بازی کنم.

 منتقدان این نکته را مطرح میکنند که چرا تنها در نقشهای مثبت بازی میکنم، اما من معتقدم که بازیگر بنا بر روحیات خود، نقشهایش را انتخاب میکند، مثلا من نقشهای صددرصد منفی و منفور را دوست ندارم.

 من بیشتر نقشهای خاکستری را دوست دارم، از طرفی نقش مطلق مثبت را هم دوست ندارم، با اینکه نظر منتقدان را قبول ندارم، اما به نظرشان احترام میگذارم.

 نقاشی را به شکل حرفهای دنبال نمیکنم، اما خیلی خوب نقاشی میکشم. چرا که دوست دارم به جز شغل اولم که بازیگری است، حرفه دیگری هم داشته باشم، در واقع یک دل مشغولی دیگر داشته باشم.

 به بازی گوهر خیراندیش و فاطمه معتمدآریا علاقه فراوانی دارم، در دوران نوجوانی عاشق بازی او بودم و فیلم هنرپیشه با بازی او را چند بار دیدم.

 بازی در کنار بازیگران دیده شده و مطرح در بین مردم به شما کمی استرس وارد میکند. درست مثل بازی در زیر تیغ، اما اگر از این فرصت، خوب استفاده کنید، تجارب بسیار خوبی از این بزرگان به دست خواهید آورد.

 هر بازیگر دوست دارد که همیشه نقشهای خوبی ایفا کند، امیدوارم در سال 88 هم نقشهای پیشنهادی باعث رشد در کار هنریام شود.

 بازی با کارگردانان زن را بیشتر دوست دارم، مثل خانم میلانی که یک سکانس کوتاه در فیلم وی بازی کردم و البته بگویم بازی در بچههای ابدی خانم پوران درخشنده...

 خیلی از منتقدان هم به من لطف داشتند و من به راحتی با آن کنار آمدم. شما هم همیشه نباید انتظار داشته باشید که از شما تعریف و تمجید کنند، اما بعضی مواقع میبینید که انتقادات به حق نیست و شما ناراحت میشوید.

 تاکنون به دنبال مدیر برنامه و مشاور نبودم، اما فکر میکنم خیلی خوب است که این موضوع باب شود، چون به واقع بعضی زمانها شما احتیاج به یک مشاور خوب دارید تا درست تصمیم بگیرید.

 در حال حاضر در مجموعه تاریخی «سرزمین کهن» به کارگردانی کمال تبریزی بازی میکنم که فکر کنم، دو سالی، ساخت آن طول بکشد. در ضمن مشغول مطالعه دو، سه فیلمنامه هستم. 

 

منبع:   سایت بزرگ تفریحی فان شاد.کام

قسمت 44 «رستگاران» غافلگیر می‌شوید!!

قسمت 44 «رستگاران» غافلگیر می‌شوید!!

روز و شب به نقش فکر می‌کردم و به آن بال و پر دادم تا این شد. هنوز هم پس از کار تا نیمه شب به آن فکر می‌کنم، یک سکانس فوق‌العاده از این شخصیت در قسمت 44 سریال هست که بسیار...

 

 

از «نردبان» تا «رستگاران» با بازیگر جوان
این شب ها مخاطبان همیشگی تلویزیون، بیننده پر و پا قرص سریال «رستگاران» (سیروس مقدم) شده‌اند؛ سریالی تازه با قصه‌ای متفاوت و بازی‌های چشمگیر. «عباس غزالی» بازیگر نقش «محسن» هم در این سریال کنار دیگر بازیگران یک بازی متفاوت را به تصویر کشیده است. صحبت‌های ما را با این مجری _ بازیگر که در سریال های گوناگونی مثل انتظار سرخ، حضرت یوسف علیه السلام، ماه محبوب خدا و ... همچنین تله فیلم تلألو، ابی سی دی و ... حضور داشته، بخوانید.


چطور شد که به مجموعه «رستگاران» دعوت شدی؟

در واقع شما توسط نویسنده مجموعه انتخاب شدید؟

قبلش چی؟ آن زمان هم نویسنده‌ها دعوتت می‌کردند؟

الأن برنامه «نردبان» را هم اجرا می‌کنی. سابقه اجرا را هم داشتی؟

تداخل بین اجرا و بازیگری اذیتت نمی‌کند؟

چطور به نقش محسن رسیدی؟

 تجربه کار با سیروس مقدم و گروه بازیگران حرفه ای چطور بود؟

منبع:   سایت بزرگ تفریحی فان شاد.کام


فوق‌العاده است. ایشان بسیار حرفه ای و محترم هستند. دکوپاژ آقای مقدم بسیار در خدمت بازیگر است. اگر 24 ساعت هم با ایشان کار کنید، خسته نمی‌شوید و لذت می‌برید. ما با یکدیگر تعامل خوبی داریم و خودشان هم بارها گفته اند که این شخصیت، پرداخت خوبی شده و انرژی مثبت می‌دهد.

وقتی آقای نعمت الله در پیش تولید، قصه خطی را تعریف کردند، جذب نقش شدم چون می‌دانستم در اجرا جذابیت فوق‌العاده‌ای دارد و به قلم آقای نعمت‌الله ایمان داشتم. از همان تعریف خطی شخصیت محسن تا 2 ماه بعد از آن که فیلمبرداری شروع شد، روز و شب به نقش فکر می‌کردم و به آن بال و پر دادم تا این شد. هنوز هم پس از کار تا نیمه شب به آن فکر می‌کنم، یک سکانس فوق‌العاده از این شخصیت در قسمت 44 سریال هست که بسیار خوب از آب درآمده و غافلگیر می‌کند.

البته تداخل که پیش می‌آید اما اجرا تمرکز من را در بازیگری بالا برد. یادم هست در سری چهارم برنامه نردبان همزمان در 2 تله فیلم مشغول بازی بودم و مجری جایگزین گذاشتند اما پس از آن آقای نوید محمودی (تهیه کننده) هماهنگی لازم را ایجاد کردند تا مشکلی پیش نیاید؛ مثلا ً الأن هنگام بازی در رستگاران، ضبط آن برنامه انجام شده البته من دوست نداشتم با گریم رستگاران اجرایی داشته باشم چون نقش محسن خصوصیات متفاوت خودش را دارد.

من مدت ها بود که کار هنری انجام می‌دادم، می‌دانستم که استعداد دارم و در راستای هدفم فعالیت می‌کردم اما دیده نشده بودم. برای این که در عالم هنر، به خصوص بازیگری نفوذ پیدا کنم و تثبیت شوم، حاضر شدم کارهای متفاوتی را در شاخه‌های مختلف تجربه کنم. البته در این زمینه سعی کردم با گروهی کار کنم که فکرشان را دوست دارم و برنامه ترکیبی موفقی هستند. از ابتدا هم دوست داشتم فقط در یک برنامه باشم.

از دوره راهنمایی به بازیگری علاقه مند بودم ولی کسی را در این حرفه نداشتم که با راهنمایی یا به سبب آشنایی با او به این حرفه راه پیدا کنم. در مدرسه، کار تئاتر انجام می‌دادیم و در جشنواره‌های استانی هم رتبه کسب کردیم. داور یکی از این جشنواره‌ها که علاقه‌ام را به بازیگری دیده بود، من را به کانون فرهنگی _ تربیتی حر در میدان راه آهن دعوت کرد و از 11 سال پیش شرکت در کلاس‌های بازیگری را شروع کردم. همان دوره بود که آقای محمد درمنش به کلاس آمدند و  پس از تست‌هایی که گرفتند من را برای نقش اصلی سریال «انتظار سرخ» برگزیدند.

در وهله اول و هنگام نوشتن، این اتفاق افتاد اما انتخاب در نهایت با گروه کارگردانی است و اگر نپذیرند، مقابله می‌کنند. به هر حال گروه کارگردانی، تهیه کننده و نویسنده با هم به توافق رسیدند و من انتخاب شدم.
من پیش ار این 2 تله فیلم «نشانه‌ها» (حمید بهمنی) و «روز بعد از خوشبختی» (سیروس مقدم) را به نویسندگی آقای سعید نعمت الله کار کرده بودم. ایشان قبلا ً یک سکانس از بازی من را در تله فیلم «پدر کاغذی» دیده بودند و به همین خاطر پس از آنکه همکاری‌شان با آقای شفیعی ثابت شد، نقش هایی را در تله فیلم برایم نوشتند.

گفت وگو با دختر آبادانی که از برزخ بازگشت

گفت وگو با دختر آبادانی که از برزخ بازگشت
دو عموی خدیجه به ادعای شوهرش که گفته بود، همسرم با فرد دیگری رابطه دارد، او را به نزدیک بیابان های آبادان برده و گردنش را با چاقوی میوه خوری بریدند...

زینب کرد زنگنه: دختر جوان روی صندلی انتظامات ورودی دادسرا نشسته بود؛ مامور زن انتظامات به سمت او خم شده و انگار داشت در گوش او نجوا می کرد. دختر رنگ به رخ نداشت اما رخی زیبا داشت. سفیدی پوست صورتش به زردی گراییده بود، صدایش صدا نبود، نجوا هم نبود، حتی قدرت آهسته صحبت کردن را هم نداشت. تنها این جمله را روی کاغذ نوشت: «شوهرم گفت، گردنم را ببرند عموهایم اجرا کردند.» 20 شهریور ماه سال گذشته، دو عموی خدیجه به ادعای شوهرش که گفته بود، همسرم با فرد دیگری رابطه دارد، او را به نزدیک بیابان های آبادان برده و گردنش را با چاقوی میوه خوری بریدند اما آنگونه که خودش می گوید به صورت «معجزه آسایی» زنده مانده و به بیمارستان منتقل می شود. خدیجه می گفت: «باید از جهنمی که در آن دست و پا زدم بگویم، از برزخی که تا پای آن رفتم اما خدا دوباره مرا بازگرداند.»برای همین با او به صحبت نشستیم تا از خاطره آن روز بگوید.
¦ اول از حادثه بگو، چه اتفاقی افتاد؟
با خواهرم به خانه بر می گشتیم. او 14 سال دارد، در مسیر در مورد زندگی ام صحبت می کردیم، در مورد اینکه بهتر است از شوهرم جدا شوم، می گفت این مرد دیگر ارزشش را ندارد که با او زندگی کنی. در همین موقع بود که ناگهان ماشین عمویم جلوی پایمان نگه داشت. دو تا از عموهایم در ماشین بودند. چهره شان نشان می داد که قصد بدی دارند، با عصبانیت از من و خواهرم خواستند سوار ماشین شویم ولی ما سعی کردیم از دستشان فرار کنیم که به زور من و خواهرم را سوار کردند. ماشین به طرف بیابانی نزدیک جاده آبادان حرکت کرد، پشت یک پادگان ماشین را نگه داشتند. خواهرم را درحالی که دست و پا می زد به صندوق عقب ماشین بردند و من را درون گودالی بزرگ گذاشتند.
قصدشان چه بود؟
یکی از عموهایم دستانم را گرفته بود و عموی دیگرم چاقوی میوه خوری را روی گردنم گذاشت، گلویم زخم شد. آنها قصد کشتن مرا داشتند. نمی دانستم چه می خواهند. عمویم فریاد زد: «بگو. اعتراف کن با چه کسی رابطه پنهانی داری که شوهرت فهمیده است.» قسم خوردم گفتم شما تا به حال از من خطایی دیده اید، من که همیشه تابع حرف شوهرم بودم. با وجود التماس ها و خواهش هایی که می کردم، قبول نکردند. گفتم عمو مطمئن باشید اگر گناهکار باشم می میرم اما اگر بی گناه باشم خدا مرا زنده نگه می دارد.
عمویم با چاقوی میوه خوری ذره ذره گلویم را می برید، متوجه می شدم تا جایی که احساس کردم روحم دارد از بدنم بیرون می آید. حتی حنجره و تارهای صوتی ام بریده شد. بدنم هنوز حس داشت اما دیگر صدایی نمی شنیدم. خواهرم را دیدم که با فریاد و وحشت به سمتم آمد. صدای او را نمی شنیدم فقط حرکاتش را می دیدم. به جرات می گویم روح از بدنم رفت فقط در آخرین لحظه به خواهرم گفتم، مواظب دخترم باش و بعد فکر می کنم که مردم.
پس چطور نجات پیدا کردی؟
مدتی بعد. فکر می کنم معجزه بود. انگار دوباره جان گرفتم، موبایل خواهرم که قبل از حادثه به من داده بود را در آستین لباسم پنهان کرده بودم. نیرویی عجیب مرا توان داد، به پدرم پیام دادم که عموهایم مرا کشتند در بیابانی پشت پادگانی نزدیک آبادان و دیگر هیچ نفهمیدم. آنطور که خانواده ام می گویند، عموهایم خواهرم را تهدید کردند اگر حرفی بزند او را نیز می کشند و سپس او را نزدیک خانه پیاده کردند، خواهرم هم دوان دوان به سمت خانه رفت و پدرم را خبر کرد.
من مانده بودم و خونی که تا شعاع یک متری ام ریخته شده بود، هنوز حس داشتم، خودروهای پلیس و پدرم بالای سرم رسیدند و مرا به سرعت به بیمارستان سینای اهواز بردند، پزشکان بخش گفتند این دختر مرده است و ما نمی توانیم کاری بکنیم، برای همین مرا به بیمارستان امام خمینی منتقل کردند و همان لحظه من را به اتاق جراحی فرستادند. همه قطع امید کرده بودند، در بخش آی سی یو بستری شدم و 18روز در کما باقی ماندم.
چیزی هم از آن لحظه هایی که در کما بودی به خاطر داری؟
در میان مرگ و زندگی دست و پا می زدم، در دنیای برزخ بودم، در عالم رویا دیدم خورشید انگار به زمین افتاد، نور بود که سراسر دنیا را احاطه کرده بود. نسیم خنکی را در باغی زیبا احساس می کردم. آنقدر دلچسب بود که در تمام طول زندگی 23ساله ام نظیر آن را ندیده بودم. صدایی آمد و گفت نگران نباش تو زنده می مانی، پرسیدم کیستی، گفت: من مامورم که تو را زنده نگه دارم، هیچ ناراحت نباش تو به حقت می رسی.
فکر می کنم در همان لحظاتی که او رفت، علائم حیاتی ام بیشتر شد، پزشکان بالای سرم بودند، صداها را می شنیدم، چشمانم را به زحمت بازکردم، پدرم را دیدم که با گشوده شدن چشمانم به گریه افتاده بود، می دانم زنده ماندنم یک معجزه است.
خواهرت هم باید شرایط سختی را تحمل کرده باشد؟
به هوش که آمدم متوجه شدم، خواهرم از شدت ناراحتی و به خاطر دیدن آن صحنه در بخش اعصاب و روان بستری شده است. خواهرم می گفت: «آن لحظه که این صحنه را دیدم به جنون رسیدم.»
همسر و عموهایت دستگیر شدند؟
شوهرم یحیی را دستگیر کردند اما در زندان از طریق خواهرش به عموهای من پیغام داد: «اگر با قید وثیقه مرا از زندان آزاد نکنید همه چیز را لو می دهم، عموهایم هم قبول کردند ضمانتش را بکنند. حالا یحیی به قید وثیقه آزاد است و عموهایم متواری هستند. »
کمی به گذشته برگردیم، از زندگی ات قبل از ازدواج بگو؟
هیچ وقت حتی یک لحظه تصور نمی کردم که سرنوشتم به اینجا ختم شود. پدرم شرکت نفتی است. از لحاظ مالی هیچ مشکلی در خانه پدری نداشتم، هر چه بود ناز و نعمت بود اما بدبختی از آنجا شروع شد که یحیی به خواستگاری ام آمد، 10 سال از من بزرگ تر بود و من آن زمان تازه در اوج جوانی بودم و 17سال سن داشتم.
به اجبار با او ازدواج کردی؟
خیر، از آشنایان یکی از دوستان پدرم بود، ایرانی نبود، تبعه عراق بود، بچه بودم، نمی دانستم شوهرداری یعنی چه اما شوهرم دادند آن هم بدون هیچ تحقیقی، فقط با این نیت که او از آشنایان دوستان پدرم بود و این برای عموهایم که تصمیم گیری نهایی را به عهده داشتند کافی بود.
عروس خانه یحیی شدم، بدون هیچ تشریفاتی، ظاهراً آدم خوبی بود.
پس مشکل از کجا شروع شد؟
یک سال از زندگی ام که گذشت متوجه شدم به تریاک اعتیاد دارد. خیلی کمکش کردم ترک کند اما همکاری نمی کرد، در طول این یک سال مثل یک دیوانه هر چه محبت آموخته بودم به پایش ریختم، بی هیچ ادعا.
به هر مناسبت و بی مناسبت برایش هدیه های گران قیمت می خریدم، محال بود یک روز از سال که مربوط به او باشد از یادم برود. کار و کاسبی درستی نداشت برای همین پدرم بیشتر خرجمان را می داد. سه سال به همین منوال گذشت، شوهرم حالا، به قول خودش ساقی شده بود. آدم دیگران شده بود و برایشان مواد می فروخت و در ازای این کار روزانه سه هزار تومان به او مزد می دادند. 6ماه از سومین سال زندگی مان نگذشته بود که متوجه شدم باردارم، وقتی یحیی موضوع را فهمید ناراحت شد.
همینطور که به زمان زایمانم نزدیک می شد اخلاق او هم بد و بدتر می شد. دخترم به دنیا آمد. یحیی پیشرفت کرده و به کراک روی آورده بود. زندگی ام داشت جلوی چشمانم از دست می رفت. کار او به جایی رسیده بود که با دوستانش در خانه مان محفل تریاک و کراک برپا می کرد، خوب که نشئه می شد به جانم می افتاد و کتکم می زد. یک روز که پدرم مبلغی را برای تهیه شیرخشک بچه به من داده بود، برداشتم تا غذای کودکم را تهیه کنم ولی او با بی رحمی برای تهیه مواد بار دیگر مرا تا حد مرگ کتک زد و پول را از من گرفت. دیگر طاقتم طاق شده بود همین که از خانه بیرون رفت به کلانتری محل رفتم و از او شکایت کردم.
گفتی که همسرت تو را متهم به رابطه با فرد دیگری کرده است؟
یحیی که موضوع شکایت را فهمید ترسید. به سراغ عموهایم رفت و از بیم اینکه مبادا به او آسیبی بزنند به دروغ به آنها گفت: «زنم با کسی رابطه پنهانی دارد، وقتی فهمیدم او را کتک زدم، او هم حالا از من شکایت کرده و من نمی توانم ثابت کنم، از شما می خواهم او را بکشید. اگر شما این درخواستم را عملی کردید خودم این اتهام را به گردن می گیرم.»
چرا خودش این کار را نکرد و پای عموهایت را به ماجرا کشید؟
عموهایم آدم های دهان بینی هستند. این بار اولشان نبود، گاهی اوقات وقتی در جمع فامیل اتفاقی می افتاد بی خود و بی جهت از کاه کوه می ساختند. یحیی هم که مطمئن بود عموهایم اهل شرند، این را از آنها خواست.
حال برای شکایت به دادسرا آمده ای؟
من از مرگ برگشته ام تا حق ضایع شده ام را پس بگیرم.  
 

ارغوان رضایی ملکه ی تنیس ایران (بیوگرافی عکس)

ارغوان رضایی ملکه ی تنیس ایران (بیوگرافی+عکس)

  

ورزش تنیس یکی از پرطرفدار ترین و پررقابت ترین ورزش ها در دنیا محسوب می شه. هزاران تنیسور در سطح حرفه ای در جهان مشغول رقابت هستن که معمولا تعداد بسیار کمی در میدان های بزرگ موفق می شن و اسم و رسمی پیدا می کنن.هر چند وقت یک بار فدراسیون جهانی تنیس رنکینگ 100 تنیسور برتر جهان رو معرفی می کنه که تمام این هزاران ورزشکار ، آرزو دارن که برای یک بار هم شده در جمع این 100 نفر تنیسور برتر قرار بگیرن. یکی از این تنیسور ها که برای مدت های زیادی در بین 100 بازیکن برتر قرار داره ، ارغوان رضایی تنیسور ایرانی تبار کشور فرانسه هست.

 

ارغوان رضایی ملکه ی تنیس ایران (بیوگرافی+عکس)



ارغوان در 14 مارچ 1987 در شهر سنت اتین کشور فرانسه از پدر و مادری ایرانی به دنیا اومد و دارای یک خواهر کوچکتر و یک برادر بزرگتر هست. ارغوان که علاقه خودش رو به تنیس از همون دوران کودکی نشون داده بود ، از سن 8 سالگی این ورزش رو نزد پدر و برادرش که تنیسور بودن ، آموزش دید.
پدرش ارسلان رضایی و برادرش انوشیروان رضایی هیچوقت بازیکن حرفه ای نبودن ، اما تمام تلاش خودشون رو کردن تا از ارغوان یک تنیسور حرفه ای بسازن و موفق هم شدن. ارغوان در مورد تمرینات سخت دوران کودکی عنوان می کنه : « بعضی روزها گریه می ‌کردم. برف و باران می ‌بارید و گاهی وقت‌ها درجه هوا به زیر صفر هم می‌رسید اما باز هم پدر مجبورم می‌کرد تمرین کنم. »
در تمام این سال‌ ها ارغوان هیچ حامی مالی ‌ای نداشت و پدرش تمام هزینه ‌های زمین بازی ، بلیت‌های مسافرت و اقامت در هتل‌ها رو پرداخت می ‌کرد. حتی پول نداشت که کفش استاندارد تنیس روی چمن رو بخره. اما نتیجه سال ها تمرین این دختر ایرانی تبار این شد که در سنین نوجوانی تونست به مسابقات گرند اسلم راه پیدا کنه.

از مسابقات مهمی که ارغوان در اون ها شرکت کرده می شه به مسابقات فدراسیون جهانی تنیس در سال 2003 ، مسابقات آزاد فرانسه در سال 2004 ، دور دوم مسابقات آزاد فرانسه در سال 2005 که با باخت به ماریا شاراپووا تموم شد ، نیمه نهایی مسابقات پالرمو و دور چهارم آزاد امریکا در سال 2006 ، نفر دوم مسابقات استانبول و دور سوم مسابقات ویمبلدون در سال 2007 و دور دوم مسابقات اوکلند و دور سوم آزاد استرالیا در سال 2008 اشاره کرد.

 

 

ارغوان رضایی ملکه ی تنیس ایران (بیوگرافی+عکس)

 

ارغوان رضایی یک درخشش خیره کننده در سال 2007 در مسابقات استانبول داشت که در این رقابت ها تونست ماریا شاراپووا و ونوس ویلیامز رو شکست بده و پدیده مسابقات لقب بگیره. اما در دیدار پایانی به دلیل آسیب دیدگی از ادامه مسابقه خودداری کرد و دوم شد. در همین سال بود که ارغوان رضایی در رتبه 40 رنکینگ جهانی تنیس در قسمت زنان جای گرفت.
ارغوان به دعوت فدراسیون تنیس ایران دو بار در سال های 2001 و 2005 به ایران اومد و به عنوان بازیکن تیم ملی تنیس زنان ایران در مسابقات اسلامی زنان شرکت کرد و به راحتی تمام حریفانش رو  شکست داد و مدال طلا کسب کرد.

 

ارغوان رضایی ملکه ی تنیس ایران (بیوگرافی+عکس)

 

 ارغوان از 73 مسابقه ای که انجام داده در 51 مسابقه برنده شده و نخستین دختر ایرانی هست که به 3 مسابقه گرند اسلم راه پیدا کرده و چهارمین تنیسور مشهور فرانسه محسوب می شه. ارغوان رکورد سریعترین پیروزی در یک گیم رو داره که با چهار سرویس متوالی تونست در عرض 40 ثانیه گیم رو ببره.سرعت ضربات دست ارغوان در بعضی مسابقات به 195 کیلومتر در ساعت می رسه.ارغوان درآمد های زیادی از راه شرکت در مسابقات بزرگ کسب کرده ، بطوری که پس از صعود به دور سوم آزاد فرانسه 38600 یورو دریافت کرد و تا به امروز 547000 دلار درآمد داشته که معادل بودجه چند سال فدراسیون تنیس ایران هست. ارغوان از کودکی عادت کرده که در مسابقاتش پلاکی با طرح نقشه ایران رو به گردن بندازه. اما این پلاک چند وقت پیش براش دردسر شد و در یک کنفرانس خبری خبرنگار خبرگزاری فرانسه از ارغوان پرسیده بود : « وقتی از امکانات فرانسه برای تمرین استفاده می ‌‌کنی چرا نقشه ایران رو به گردن میندازی ؟ » و ارغوان این‌ طور جواب داد : « من متولد فرانسه هستم اما پدر و مادرم ایرانی هستن. انگار به یک مادر بگن کدام بچه رو دوست داری ، حتما می گه هر دو تا رو. من این کار رو می ‌کنم تا ثابت کنم ملیت ایرانی هم دارم. »

 

منبع:   سایت بزرگ تفریحی فان شاد.کام

گفتگوی جنجالی با علی صادقی

فان شاد.کام | بزرگترین سایت تفریحی ایرانیان

 اما هیچ می دانید کدام بازیگر است که سابقه کار با چهار کارگردان مولف و صاحب سبک طنزهای شبانه را دارد؟ چون نوع کار مدیری با عطاران یا مظلومی با غفوریان فرق می کند،
به طور طبیعی هر کارگردان تیم مخصوص به خود را دارد و فقط یک بازیگر داریم که آنقدر توانا بوده که توسط هر چهار نفر به همکاری دعوت شده و اتفاقا همیشه هم موفق بوده است... علی صادقی! با مدیری در دردسر والدین، با عطاران در خانه به دوش و متهم گریخت، با غفوریان در زیر آسمان شهر یک و دو و با مظلومی هم در زندگی به شرط خنده .

 

+ فکر می کنید مردم از کدوم کارتون بیشتر خوششون اومده؟

 

 


+ بهترین و بدترین خصوصیت اخلاقی تون؟

خوبی اخلاقم اینه که دروغ تو کارم نیست. بدیبدی اخلاقم هم فکر می کنم اینه که خیلی رک هستم.

+ در کنار بازیگری به کار دیگه ای مشغول هستید؟

نه، البته یه سری کوپن اومده دستم فکر کنم برم کوپن فروشی کنم. (می خندد)

+ توی زندگی اهل ریسک کردن هستید؟

زندگی اصلا خودش نوعی ریسکه اما باید هر چیزی عاقلانه باشه.

+ توی زندگی بیشتر از چی لذت می برید؟

از موسیقی گوش دادن

+ کارتون مورد علاقه علی صادقی در دوران کودکی؟

یه کارتون عروسکی به نام ارگ و جیرجیر. بن و سباستین، گامبا (یه موش بود که خونه شود گم کرده بود) یونیکو اسب شاخدار.

+ الان بیشتر از همه دلتون واسه کی تنگ شده؟

یه جورایی هیچکس. دلتنگی اصلا از وابستگی میاد. منم سعی می کنم که وابسته نباشم که دلتنگ کسی نشم.

 

 

گفتگوی جنجالی با علی صادقی

 

+ نظرتون راجع به مطالبی که درباره هنرمندان چاپ می شه چیه؟

به طور کلی نظری ندارم ولی فقط تنها چیزی که من با یه نگاه می بینم اینه که مجلات یه جایی شده واسه جوونا که ژل بزنن و تیپ بزنن و... و بیان عکس بگیرن. این نظر منه و وقتی مجلات رو می بینم با یه نگاه این چیزارو می فهمم. مثلا بغل ماشینشون می ایستند و عکس می گیرن، اشیا که شخصیت نمیاره اینایی که دارم میگم نه اینکه خودم چیزی باشم ولی خب خودم هم دوست ندارم و این عکس هایی که از من توی مجلات زدن اینا خیلی هاش دزدی بوده یا عکاس بهم گیر داده که اینجوری وایستا ولی بازم من زیر بار نمی رم ولی خب به هر حال همینه دیگه.

+ حرف دل؟

حرفی ندارم خسته نباشن همه

+ حرف آخر؟

حرف آخرم اینکه یه خورده جوونا با تربیت باشن فرهنگ و ادب به بچه بالا یا پایین بودن نیست. خیلی از جوونا بدجور صحبت می کنن. من خودم 25 سال خونمون دروازه شمرون بوده ولی خوب سعی کردم که پیشرفت ادبم درست باشه سعی ام بر این بوده. یه خواهش ازتون دارم.

+ بفرمایید؟


توی مجلتون حتما اینو بنویسید که من با رضا صادقی هیچ گونه نسبتی ندارم.


نمی دونم چون درباره کارهام از کسی سوال نمی کنم

+ بیوگرافی صادقی؟
متولد 14 آذر 59 هستم و در بیمارستان طرفه تهران. پدرم تراشکار و مادرم خانه دار است یه خواهر کوچکتر و یه برادر بزرگتر از خودم دارم.
+ بیوگرافی هنری ات را می توانی به ترتیب اسم ببری؟
دیگه سوال سخت نداشتیم! بدون ترتیب هم شاید فقط نصفش یادم بیاد، مثلا آفتاب عالم تاب، فرزندان ایران، تابستانه پاییزه زمستانه، دردسر والدین، پشت کنکوری ها، کوچه اقاقیا، هوو، خانه به دوش، ترش و شیرین، تیغ زن، ...
+ سینمایی و تلویزیونی را هم قاطی کردی؟
کار، کاره دیگه! چه فرقی می کنه؟!
+ چی شد بازیگر شدی؟
همین طوری! از بیکاری که بهتره!
+ با کدام کار؟ چه جوری؟
اون زمان مثل حالا امکانات نبود! همین طور پارتی بازی و پول هم نبود! من کاملا شانسی وارد این کار شدم.
+ کدام مجموعه؟
آفتاب عالم تاب ساخته امیر سماواتی و مازیار حبیبی نیا.
+ پس کشف این دو نفر هستی!
نه من خودم را کشف کردم! یک روز آمده بودند مدرسه تا بازیگر انتخاب کنند. من دیدم پول هم میدن و خیلی خوبه آدم دستش تو جیب خودش باشه. اینه که رفتم تست دادم و خلاصه آمدم و قرق کردم.
+ تحصیلاتتون؟
من فوق دیپلم کامپیوتر دارم.
+ از بچگی فکر می کردین که یه زمانی بازیگر بشید؟

این فکر میومد توی سرم اما اونقدر هم توی مغزم نبود که حتما یه روزی من اینکاره می شم.

 

+ میونتون با ورزش چطوره؟
از 5 تا 18 سالگی ورزش شنا می کردم و 3-4 سال هم عضو تیم ملی شیرجه بودم اما دیگه ادامه ندادم.
+ در حال حاضر از موقعیت حرفه ای تون راضی هستید؟
نه اصلا!
+ علت؟
من الان 27 سالمه. کلی هم اکتیو هستم ولی شبانه روز توی خونه ام. الان حدود 6 ماهه که بیکارم و کار جدیدی هم ندارم، به فکر هیچ کار جدیدی هم نیستم چون کاری نیست.
+ یعنی توی این 6 ماه هیچ پیشنهاد کاری نداشتین؟
پیشنهاد نبوده بعد هم اینکه قیمت همه چی 2 برابر شده اما دستمزدها همونه. از سال 70 تا به حال که دارم کار می کنم قیمت همونه. فقط یه کار داشتم به اسم پیک نیک در میدان جنگ که آقای خاضعی تهیه کننده اش بود. ایشونم البته چون سر قیمت زدن اما من قیمت خودم را گفتم ولی بیشتر کارها یعنی هر کاری که می کنم همشون دم از نداری و بودجه می زنند. کار هم که می کنی دستمزدها رو سر وقت نمی دن. ما هم که یا باید ارث پدری داشته باشیم یا پول چاپ کنیم. وقتی حقوقتو سر وقت ندن مجبور می شی دروغ بگی واسه
پول گرفتن. چه می دونم مثلا بگم زنم تصادف کرده یا مثلا مادرم سکته کرده. پولی هم که من بخوام این شکلی بگیرم برام ارزش نداره. تو خونمون بشینم و استراحت کنم بهم بیشتر خوش می گذره تا بخوام کاری کنم که نه پیشرفتی توش باشه نه پولی...
+ بعضی از کارگردان ها از دوستای صمیمی خودتون هستند با اونا چکار می کنید؟
بله، من رفاقت خوب بالاخره سرم میشه من دوستای خوبی مثل رضا عطاران، مجید صالحی و ... دارم که با این آدما کار می کنم و باهاشون راحتم چون اگه پولم رو هم نگیرم حداقل می دونم که سرم اونجا گرمه و پیشرفت می کنم اما بعضی کارها هستند که وقتی رفاقتی ندارم واقعا سر کار بهم سخت می گذره، بد سرویس می دن و آنجا دیگه فقط می خوام یه چیز عایدم بشه اونم دستمزده، دیگه اگه قرار باشه اونم گیرم نیاد که...
+ تا به حال فیلمنامه ای نوشتید یا قصد دارید در آینده اینکار را بکنید؟
من مغزم توی این فاز کار نمی کنه خودم هم علاقه ای به این کار ندارم.

گفتگوی جنجالی با علی صادقی

+ بی تربیت یعنی چی ؟
بی تربیت که فقط فحش دادن نیست، طرف کلی چرک و عرق رو صورتشه و بوی ناجور می ده و تازه سرماخورده هم هست! بعد بغلت می کنه و حالا نبوس کی ببوس! یکی دیگه دستت رو می کشه و اون یکی از پیراهنت طوری آویزون میشه که پاره بشه!
+ فوتبالی هستی؟
اصلا! البته چند تا رفیق اینکاره دارم ولی خودم خوشم نمیاد.
+ تیم ملی چی؟ میریم جام جهانی؟
من مسیرم جام جمه! اگه می خوره بیا بالا!
+ بین سازها به کدام بیشتر علاقه داری؟
گیتار الکترونیکی
+ خواننده مورد علاقه؟
فقط خارجی، دوپ، دوپ، دیس، دیس!
+ از مجموعه سه در چهار راضی هستی؟
بله، معمولا این نوع کارها مدتی طول می کشد تا جا بیافتد و الان سه در چهار به اون نقطه رسیده.
+ بهترین کارت تا امروز؟
هنوز بازی نکردم!
+ اگه بازیگر نبودید چه کاره می شدید؟
راستش همین الانش هم می خوام برم دنبال کار موسیقی چون اگه بتونم اینکارو ادامه بدم یه جورایی بهتره چون حداقل توی خونمون هم که هستم می تونم یه تولید داشته باشم.
+ چه نوع موسیقی؟
الکترونیک
+ نظرتون راجع به وضعیت موسیقی در ایران چیه؟
اینجا یه مشکل اساسی وجود داره الان این همه خواننده پاپ واسه چی اومده، همشون هم ادعاشون میشه که موسیقی رو می دونن. موسیقی اصلا خوانندگی نیست. موسیقی بحثی جداست و خوانندگی هم یه بحث جداگانه. الان هر کی رو که می بینید کاکل زده اومده یه عکس گرفته یه آلبوم داده بیرون همشون هم میگن که توی کار موزیک هستیم.
+ بین هنرمندان با کدام یک رابطه بیشتری (خانوادگی) دارید؟
با کسی رابطه خانوادگی ندارم. البته میان خونمون ولی اینکه رفت و آمد همیشگی باشه نه! مثلا آقای عطاران، مجید صالحی و ... بیشتر باهاشون سفر می رم.
+ پس اهل سفر هستید؟
بله خیلی. در ایران کیش را دوست دارم و شیراز را.
+ بیشترین دستمزدی که گرفتین از کدوم کار بوده؟
الان حدود 4 ساله که تقریبا به قیمت می گیرم اما بیشترین دستمزدم در زندگی به شرط خنده بوده.

گپ و گفتی با دو دختر فروشنده متفاوت

آدمهای سطح پایین بعد از دیدن ما می گویند دو تا دختر بدبخت ایستاده بودند آنجا و جلوی مردم را می گرفتند تا مردم ازشون بخرند.
 
 

کمی من من کرد اما از نگاه منتظر من نتوانست فرار کند "خوبه همه خوششون می آید آنهایی که اروپا رفته اند و آنجا را دیده اند استقبال می کنند و ما را تشویق هم می کنند که کار بسیار خوبیه همین که می آیید و محصولتان را معرفی می کنید و مردم را آشنا می کنید اما آدمهای سطح پایین بعد از دیدن ما می گویند دو تا دختر بدبخت ایستاده بودند آنجا و جلوی مردم را می گرفتند تا مردم ازشون بخرند."

برنا/ مرضیه بابایی-"سلام خانم خسته نباشید تشریف می آورید ، ذرت کره ای... ؛ شما از این محصول ما استفاده کردید؟ کافیه این بسته را بگذارید داخل ماکروفر چند دقیقه زمان می بره تا آماده شود. اگر ماکروفر ندارید می توانید بریزید داخل قابلمه و درش را بگذارید ظرف 2 دقیقه آماده می شود. بفرمایید تست کنید."


ادامه مطلب ...

گفت و گو با همسر موسوی + عکس

دکتر زهرا رهنورد در گفت و گویی متفاوت با چلچراغ به بیان بخش هایی از زندگی خصوصی ودیدگاه هایش درباره مسایل مختلفی از جمله هنر و موسیقی، سیاست و تناسبش با هنر و ... پرداخته است.

به گزارش عصر ایران، همسر میرحسن موسوی در بخشی از این گفتگو در پاسخ به این سئوال که چرا شما همیشه روسری‌های گلدار به سر می‌کنید؟ می گوید:چرا به سر نکنم؟ مگر جای تعجبی دارد.

خبرنگار از وی می پرسد: دقیقا جای تعجب دارد. چون زنانی که در بدنه حکومت جمهوری اسلامی هستند، معمولا چنین روسری‌هایی به سر نمی کنند.

و پاسخ رهنورد: خداوند رنگ را برای همه آفریده و به عنوان نشانه به آن اشاره نموده است. اما مساله این است که از رنگ می‌شود استفاده خوب کرد یا استفاده نادرست کرد. در رابطه با حجاب مهم حفظ حدود شرعیست که من سخت به آن پایبندم. من آدم کلیشه‌ای نیستم و از طرفی دیگر من یک آدم مدنی الطبع هستم و تنها شغلی هم که داشته‌ام، معلمی و روزنامه‌نگاری بوده است. که از نقد هنری نوشتن در مجله خوشه به سردبیری احمد شاملو شروع شده و به مجله راه زینب (اطلاعات بانوان) ادامه پیدا کرد و هنوز هم خود را یک روزنامه‌نگار می‌دانم. تنها مدیریتم هم یک مدیریت مدنی بوده، یعنی مدیریت دانشگاه الزهرا. بر همین اساس من همیشه یک آدم مدنی بوده و خواهم ماند.

رهنورد که این روزها لقب میشل اوبامای ایرانی از سوی برخی گرفته است درباره انتخاب نوع خاص پوشش یعنی چادر و بلوز و دامن واینکه آیا زنان جامه نیز بتوانند همچنین لباسی بپوشند بیان داشته است: "من با چارچوب‌های شرعی برای خودم اعتقاد دارم و معتقدم اگر این چارچوب‌ها رعایت شود دیگر حرف بی‌معنی است که کسی بخواهد برای مردم تعیین تکلیف کند، این یک مساله خصوصی - اجتماعی‌ست. کسی حق ندارد برای مردم گشت امنیتی بگذارد این که آنها را تحت فشار قرار دهند که چه رنگی بپوشند، چه شکلی باشند، چه مدلی را انتخاب کند که اموری سلیقه یی هستند و به رشد و شعور اجتماعی مردم، زنان و جوانان باید اعتماد کرد."

خبرنگار می پرسد: من در این لحظه دارم به یک تصویر فکر می‌کنم. این که مثلا آقای میرحسین موسوی رییس جمهور ایران هستند و به یک کشور دیگر دعوت می‌شوند. درهای هواپیما باز می‌شود، ایشان بیرون می‌آیند و در کنارشان بانویی با روسری گلدار شانه به شانه پایین می‌آید. آیا این یک تصویر واقع‌گرایانه است؟

رهنورد:من آن‌قدر در جاهای مختلف دنیا از پله‌های هواپیما پایین آمده‌ام که پایین آمدن در کنار آقای موسوی یا به تنهایی برایم کار عجیبی نیست.

و خبرنگار اصرار به جواب صریح تر دارد:بیایید با کلمات بازی نکنیم، من دارم درباره یک مساله ملی صحبت می‌کنم. آیا آقای موسوی چنین چیزی را می‌پذیرند؟

رهنورد: این را باید خودشان جواب بدهند. تاکنون رییس جمهورها و سایر مقامات بالا حاضر بوده‌اند با خانم‌های دیگر به ماموریت بروند اما از مسافرت‌های رسمی با خانم خودشان خودداری می‌کردند. نمی‌دانم چه چیزی باعث ترسشان شده است؟

به نظر من این اتفاق یک اتفاق بسیار عادی، طبیعی، شرعی و عقلی است که پیش از اینها باید موردنظر قرار می‌گرفت تا در سطح جهانی هزینه‌های آن را نمی‌پرداختیم و در سطح داخلی و ملی نیز الگویی از همدلی و همکاری بین زن و شوهر را ارائه می‌دادیم، شاید دلیل این غفلت غالب بودن فضای جاهلانه از روابط سازنده بین زن و شوهر بر لایه‌هایی از سلیقه‌ها باشد که فرصت این جرات را به مسوولین ما نمی‌داده اما امیدوارم پس از این، چنین اتفاقی بیفتد.

وی در بخش دیگری از این گفت و گو می افزاید:من در سال 1355 در آمریکا کتابی نوشتم به عنوان «حجاب پیام زن مسلمان» در آن کتاب به حجاب در یک مفهوم آزاد پرداخته شده بود، در یک مفهوم سرکوبگرانه. حجاب بعد از رسیدن به یک دیدگاه است که تبدیل به یک حجاب واقعی می‌شود. در قرآن است که حجاب به عنوان «لباس تقوی» نام برده شده اما این لباس تقوی که ایده‌آلیستی‌ترین شکل حجاب زن است، در جامعه متدین است که شکل می‌گیرد. در جامعه‌ای که همه چیز دستکاری شده، چرا فقط برای زنان محدودیت ایجاد می‌شود.
یعنی تو در این جامعه همه جور دزدی و تجاوز ماجراجویی و از بین بردن منافع ملی و بی خردی داشته باشی، اما به زنان که می‌رسد بگویی خانم تو باید آن طور که من می‌گویم باشی. در واقع اگر یک نگاه ساختار گرایانه داشته باشیم، باید همه اجزای جامعه ما به هم بیاید.
من در اوج جوانی از بی حجابی به حجاب رسیدیم و این را لطف الهی می‌دانم. برای همین می‌دانم که چه چیز ارزشمند و دوست داشتنی را انتخاب کرده‌ام.

رهنورد در پاسخ به این سوال که آیا موسیقی "رپ" گوش می دهد یانه؟ می گوید: بله، و اتفاقا موسیقی رپ را دوست دارم. البته در موارد اندکی در آن بی‌اخلاقی ها یا بد اخلاقی هایی را دیده ام که آن را نمی‌پسندم، ولی به نظرم در دو عنصر وزن و ضرب، نوآوری‌های خاصی داشته است که همین مساله متمایزش کرده و آن را به گفتاری آهنگین تبدیل کرده است.

به نظر من موسیقی در هر نوع و هر گرایش و به شکل قابل شنیدن و قابل اعتناست، مشروط بر آن که از دایره اخلاق خارج نشود. این اخلاق یک مساله فرامذهبی‌ست که در همه جای دنیا قابل احترام است تا زمانی که آن نشکند، جای هیچ نگرانی نیست.

وی حضور خود در اردوگاه انتخاباتی میرحسین را نه از باب وظیفه همسری که از باب رسالت روشنفکری می داند و می گوید:
این حضور وظیفه یک روشنفکر بود. من در عرصه اجتماعی، هیچ وقت از زاویه همسری با آقای موسوی همکاری نکرده‌ام. شما می‌دانید که همواره مستقل بوده‌ام و مسیر رشد را بسیار زودتر و سختکوشانه شروع کرده بوده و ادامه هم می‌دهم. بنابراین اگر هر کس دیگری هم می‌آمد که آمدنش با ایده‌آل‌های من همخوان بود، به او کمک می‌کردم. از نظر من به هر کسی که بخواهد وضع فلاکت‌بار را تغییر دهد، باید کمک کرد.

وی همچنین در بخش پایانی از این مصاحبه دربرابر این پرسش که "چرا هیچ وقت کیفتان را از خودتان جدا نمی‌کنید؟" می گوید: من اگر این کیف را نداشته باشم تعادلم را از دست می‌دهم. اگر کیفم، هم همراهم نباشد، حتماً باید یک کتاب دستم بگیرم که بتوانم درست راه برود. دوم اینکه نقش روی این کیف سنت‌های بومی و ملی و تصویر ما را بیان می‌کند و شاید به طور ناآگاهانه نماد علایق ملی و هنری من است.

نظر شیلا خداد درباره سوپراستارهای سینما

فان شاد: شیلا خداداد از بازیگران فیلم اخراجی ها 2 می گوید: قرار بوده در اخراجی های 1 هم نقش داشته باشد اما به علت مسافرت موفق به قبول کار نشده است.

وی درباره نحوه انتخابش برای بازی در «مسافری از هند» به "ایران دخت" می گوید: برای این سریال آقای جعفری مرا به دفترشان دعوت کردند، تست گریم از من گرفتند که ببینند شبیه هندی‌ها می‌شوم یا نه. گریم کردند و عکس گرفتند دیدند کپی هندی‌ها شده‌ام. بنابراین انتخاب شدم برای نقش «سیتا».

خدادا درباره فیلمنامه سریال "مسافری از هند" می گوید: من فیلمنامه برای سریال زیاد می‌خواندم ولی مسافری از هند سریال خیلی خاصی بود و من فکر می‌کنم که دیگر تکرار نشود. درست است که خیلی سریال‌های خوبی بعد از آن ساخته شده و خیلی هم پربیننده هستند ولی خاص بودن مسافری از هند هنوز هم مانده و هنوز هم فراموش نشده است.

به گزارش شفاف شیلا خداد که معتقد است یکنواخت بودن را دوست ندارد در ادامه به جنگ بازیگران زن سینمای ایران می رود و در معرفی سوپراستارهای سینما می گوید: گلشیفته درست است که بازیگر خیلی خوبی است ولی هیچ وقت سوپراستار نبود اما خانم مهناز افشار هست که می‌تواند کمک کند به اینکه فیلم‌ها گیشه خوب داشته باشند و او به نوعی یک سوپراستار است.

وی در ادامه با بیان اینکه قرار بوده در اخراجی های 1 هم نقش داشته باشد می گوید: اخراجی‌های 1 کمی دیر شروع شد و من دیگر نمی‌توانستم صبر کنم، چون حتماً باید می‌رفتم به سفر.