.:: دومیـــــــــم | سرگرمی دانلود آموزش ::.

طنز جوک sms فال اخبار جنجالی عکس دانلود تفریح اموزش جومونگ عکس بازیگر هالیوود کلیپ های موبایل ترفند ها نرم افزار مجانی

.:: دومیـــــــــم | سرگرمی دانلود آموزش ::.

طنز جوک sms فال اخبار جنجالی عکس دانلود تفریح اموزش جومونگ عکس بازیگر هالیوود کلیپ های موبایل ترفند ها نرم افزار مجانی

نسخه ایرانی سریال "لاست" ساخته می‌شود؟!!

اعتباریان ادامه داد: طرح در مرحله مقدماتی است و در حال انجام امور پژوهشی و مطالعه جوانب مختلف آن هستیم ضمن اینکه...
 
حمید اعتباریان سریال گمشدگان را بر اساس اصول فرهنگ ایرانی برای صدا و سیما تولید می‌کند.
این تهیه‌کننده سینما ضمن تشریح آخرین فعالیت‌های خود گفت: قصد دارم تا در صورت موافقت صدا و سیما مجموعه‌ای تلویزیونی را که شباهتی به سریال لاست (گمشدگان)‌دارد بسازم.
وی افزود: طرح اولیه فیلمنامه را با همکاری علیرضا معتمدی آماده کردیم و به صدا و سیما ارسال شده است و مسوولان صدا و سیما نیز از این طرح ابراز رضایت کرده‌اند.
 
اعتباریان ادامه داد: طرح در مرحله مقدماتی است و در حال انجام امور پژوهشی و مطالعه جوانب مختلف آن هستیم ضمن اینکه این پروژه قابلیت آن را دارد تا پخش آن چهار سال به طول ‌انجامد.
این تهیه‌کننده سینما افزود:‌ برای هر فصل از این سریال چند فیلم‌نامه‌نویس مشارکت خواهند کرد و سعی وافر داریم که سریال با فرهنگ اصیل ایرانی نزدیک باشد.
اعتباریان گفت: ‌داستان این سریال مانند سریال لاست در یک منطقه خاص اتفاق می‌افتد اما شرایط آن کاملاَ ایرانی است.
 

چیدمانی قابل پیش‌بینی در فاکتور 8


مضمون‌های مرتبط با پزشکی در دنیا، دستمایه سریال‌های مختلفی قرار گرفته‌اند.
سریال فاکتور هشت هم با موضوعی که هسته اصلی آن مرتبط با بیماران هموفیلی است، ساخته شده و پخش آن از نیمه می‌گذرد. تا به حال گاهی در تلویزیون و اخبار، مشکلات بیماران خاص را دیده و شنیده‌ایم؛
بیمارانی که خیلی‌ها مدعی توجه به آنها هستند و از سویی این توجه و آشنایی مردم با این بیماری‌ها با وجود فعالیت‌های پزشکی نهاد‌ها کافی نیست.
شاید بخش عمده این قضیه به رسانه‌هایی مثل تلویزیون برگردد که سهم زیادی از اطلاع رسانی را بر دوش دارند، اما به این موارد کم و بیش بی‌توجه‌اند. سریال فاکتور 8 با محوریت داروی فاکتور 8 که برای بیماران هموفیلی مثل کیمیا است ساخته شده است.
مضمون این مجموعه از نظر اینکه نقبی به این ماجرا و وضعیت بغرنج درمان در بیماران هموفیلی می‌زند، قابل تقدیر است.
این دارو تا مدتی پیش وارداتی و بسیار گران بود و بیماران در مضیقه بودند و سریال، با استفاده از همین مضمون، زندگی دکتری را که با تحقیقات خود به روش ساخت این دارو در داخل رسیده، موانعی که بر سرراه او ایجاد ‌شده و کشمکش‌هایی را که در مسیرساخت این دارو از سرگذرانده، روایت می‌کند.
 
پیش از هرچیز، چنین مضمون پیچیده و نسبتا نویی باید ساختاری متناسب با موضوع خود داشته باشد، ساختاری که بتواند کشمکش‌ها و تعلیق‌هایی متناسب با معماها و تنش‌های روایت ایجاد کند.
داستان این مجموعه متکی بر شخصیت خانم دکتر ایران منش است. زنی که مخاطب باید بتواند او و رفتارهایش را باور و با او همذات پنداری کند.
این کاراکتر باید جوری به مخاطب معرفی و اثبات شود که سرنوشت او و پروژه‌‌اش که هسته مرکزی داستان و مجموعه است، برای مخاطب مهم شود و آن را پیگیری کند، بی‌این که صرفا به معرفی شفاهی او اکتفا شده و مدام حین دیالوگ‌های مختلف مهم بودن کار و شخصیت او به مخاطب گوشزد شود.
تا اینجا که بیش از نیمی از سریال گذشته کاراکتر خانم دکتر ایران منش اصلا باورپذیر نیست. شخصیت پردازی این کاراکتر فاقد ویژگی‌های یک دانشمند و فردی است که هسته اصلی داستان را می‌سازد.
برای باهوش بودن، دقت، دانش زیاد و خاص بودن خانم دکتر هیچ فاکتورخاصی ارائه نمی‌شود و مخاطب فقط براساس گفته‌های کاراکترهای سریال باید بپذیرد که او شخصیت ویژه‌ای دارد.
حتی در دیالوگ‌ها و نحوه رفتار خانم دکتر هم ویژگی خاصی مبنی بر اینکه او موفق به کشفی شده که می‌تواند وضعیت دارویی بیماران هموفیلی را متحول کند وجود ندارد. در نتیجه هسته اصلی یک سریال و کاراکتر محوری آنکه قابل باورنباشد، مشکل بتوان باقی داستان را باورپذیر کرد.
هرچند تاکید می‌شود، ساخت مجموعه نمایشی برمبنای اتقاقاتی از این دست و اطلاع‌رسانی درباره گرفتاری بیماران، کاری درخورتقدیر است، اما ویژگی‌های ساختاری کار هم مهم است.
 
شاید بخشی از باورپذیری شخصیت خانم دکتر به بازی ستاره اسکندری هم برگردد. با توجه به خلأ‌ شخصیت‌پردازی و به تبع ساختار کلی کار که متأسفانه برای تطبیق حجم فیلمنامه با زمان پخش تلویزیونی، به‌شدت کش آمده، این بازیگر هم در جاهایی حتی در ادای دیالوگ، اسلوموشن بازی می‌کند!
دیالوگ‌ها به شکلی افراطی، کلمه به کلمه ادا می‌شوند و مکث‌های بی‌دلیل زیادی بین جمله‌ها وجود دارد. این مکث‌ها و گاه حتی نگاه‌های بی‌دلیل و طولانی، بیشتر از آنکه خانم دکتر را زنی باهوش و مصمم نشان دهد، او را دودل، گیج و حواس پرت نشان می‌دهد.
از طرفی این مکث‌ها و زمان کشتن‌های بی‌دلیل در بازی سایر بازیگران و در سراسر ساختار فیلم به شکل بارزی مشخص است. پلان‌ها بدون منطق روایی خاصی، طولانی‌اند.
مثلا اینسرت قند برداشتن برای چایی خوردن با چنان دقتی در کادر دوربین گرفته و روی آن مکث می‌شود که انگار قرار است اتفاق نادری طی این عمل رخ دهد، یا این حرکت در سرنوشت کاراکترها مؤثر است! هرچند این مکث‌ها به جز مشکل عمده سریال‌های تلویزیونی، بخشی به‌دلیل ایجاد تعلیق و معما گونه کردن ماجرا است، اما در عمل کارکردی معکوس دارد.
گاهی دو قسمت از سریال می‌گذرد و اتفاق عمده‌ای نمی‌افتد. در سکانس‌های خارجی متعددی بی‌دلیل و مکرر شاهد رانندگی کاراکتر‌های متفکر و پیاده شدن و حرکت کاراکتر به سمت مقصد هستیم، بی‌این که کارکرد خاصی در روایت یا فضاسازی روایی کار داشته باشد.
از طرفی داستان سریال که با توجه به کمبود عناصر دراماتیک، باید زودتر از اینها تمام می‌شد به راحتی پایان داستان و سریال قابل حدس است. نیازی نیست مخاطب تلاش خاصی کند تا بفهمد چه کسانی در مردن خرگوش، کل پروژه، سنگ اندازی‌ها و کشته شدن مقتول مقصرند.
هرچند در بعضی موارد مخاطب با داستان سریال همراه می‌شود و نفس درگیر شدن یک زن با چنین مشکلاتی و دست و پنجه نرم کردن او با دیگران، از خودی و آشنا که همه درصدد کلاهبرداری‌اند؛
مضمون خوبی برای درگیرکردن مخاطب است. اما به‌رغم تلاش بازیگران این مجموعه ساختار روایی آنکه بر مبنای ساده انگاری مخاطبین و نوعی نادیده گرفتن درک و دریافت مخاطب بنا شده، آزاردهنده است.
چیدمان وقایع و حوادث ناچیزی که یک قسمت 45 دقیقه‌ای را به‌خود اختصاص می‌دهد، آن قدر قابل پیش‌بینی، سردستی، سهل‌انگارانه و مطابق فرمول‌های از پیش تعیین شده است که نحوه شکل‌گیری روند داستان در بعضی قسمت‌ها نوعی توهین به درک مخاطب است.
مثلا چیدمان وقایع جوری است که پدر خانم دکتر به محض اینکه کمی از حقایق پشت پرده را می‌فهمد برای خروج از دایره روایت و کنار گذاشته شدن از داستان به شکلی کاملا مصنوعی، هوس پیاده روی می‌کند و کاملا قصد داستان از این هدف مشخص است و به شکلی قابل حدس، ماشینی به قصد کشتن او همان نزدیکی‌ها ایستاده و تصادف و...
شاید بعضی از داستان‌ها در ذات خود قابلیت تکرار، خوانش‌های متنوع و ساخته شدن مکرر داشته باشند، اما در مضمون‌های پلیسی معمایی تکراری بودن روند وقایع معنی ندارد و باید حوادث به دقت و قابل باور چیده شوند.
حالا برای کندی ریتم سریال در ساختار و خست در ارائه اطلاعات داستان به مخاطب، می‌شود با توجه به مسائل مربوط به بودجه و رسم عمومی کش دادن برنامه‌های تلویزیونی، قضیه را یک بیماری فراگیر و منتسب به ذات تلویزیون دانست، اما این تکراری، قابل حدس و ساده و ابتدایی چیدن وقایع، هیچ‌جوری قابل توجیه نیست، از همان قسمت‌های ابتدایی حضور جلایر و اطرافیانش در توطئه‌ها کاملا لو رفته و دیگر معمایی برای مخاطب نمی‌ماند که درگیر حل آن شود.
از طرفی رعایت جزئیات در شخصیت پردازی کاراکتر و پرداختن به روابط اطرافیان که می‌تواند نقش مؤثری در باورپذیری شخصیت‌ها داشته باشد، اغلب نادیده گرفته شده، به‌عنوان مثال به روابط دکتر ایران منش و همسرش خیلی پرداخته نمی‌شود و مخاطب نمی‌تواند به آنها نزدیک شده و درک شفافی از رابطه آنها داشته باشد.
مرد گاهی کینه دارد و گاهی بزرگوار است و بالاخره معلوم نیست که دربرابر همسرش چه موضعی دارد. پدر خانم دکتر هم که نقش اورا یکی از دوبلورهای خوش صدای سیما بازی می‌کند، در عین اینکه تلاش شده، حامی دکتر باشد، شخصیتی اغلب سردرگم و منفعل دارد.
بین اینها شخصیت پژمان بازغی که انگار زیاد به آن پرداخته نشده و یا بازی او کوتاه شده، بسیار باورپذیر است و ساختار بازی بازغی و شخصیت پردازی کاراکتر با دیالوگ‌های مختصری که دارد، از او کاراکتری واقعی ساخته‌اند، شخصیتی فرصت طلب که در عین خودی بودن، بیگانه است.
تنگناها، کشمکش‌ها و کارشکنی‌ها در محیط کار و تنش موجود در روابط دکتر ایران منش با اطرافیانش مثل آذر، دکتر احسان، جلایر و... اگر زمان کار بی‌دلیل طولانی نمی‌شد، فضاسازی خوبی برای ایجاد حال و هوای روایی و درگیر شدن مخاطب داشت.
با همه این موارد اما انتخاب این سوژه و آمیختن اطلاعات خاص پزشکی با ماجرایی دراماتیک، شاید کار نسبتا نویی در سیما باشد و تجربه‌ای حساب شود تا موارد بعدی از این دست ساختار حساب شده‌تری داشته باشند.

تفاوت فیلم‌های ترسناک ایرانی و خارجی!!

 
دلهره آبگوشتی با اکران «حریم» موج فیلم‌های ترسناک ایرانی به راه افتاده
 3 فیلم ترسناک دیگر امسال انتظارمان را می‌کشند
تا همین چند ماه پیش روی سر در بیشتر سینماهای شهر، پوسترهای شاد و خوش رنگ و لعابی می‌دیدیم که خبر از اکران همزمان و پشت سر هم فیلم‌های کمدی می‌داد اما این روزها حال و هوای سردر سینماها عوض شده. «کینه» (یک فیلم خارجی ترسناک) همزمان با «حریم» (یک فیلم ایرانی که رسما ً لقب فیلمی ‌در ژانر وحشت را گرفته) روی پرده سینماها رفته‌اند؛ فیلم‌هایی که به خاطر داشتن صحنه‌های ترسناک، دیدنشان برای زیر 13 سال ممنوع است. البته فروش نسبتا ً خوب «کینه» و «حریم» نشان می‌دهد تماشاگر ایرانی همان قدر که کمدی دوست دارد از دیدن فیلم ترسناک هم لذت می‌برد؛ کارگردان‌های ایرانی هم متوجه این موضوع شده اند و بعد از مدت‌ها در جشنواره فیلم فجر سال گذشته با 2 فیلم ترسناک یعنی «حریم» و «پستچی سه بار در نمی‌زند» شرکت کردند و امسال هم علاوه بر «حریم» 2 فیلم دیگر یعنی «خواب لیلا» و «پستچی سه بار در نمی‌زند» در سینماها اکران خواهند شد. «آل» هم از نیمه فروردین کلید خورده تا تعداد فیلم‌های ترسناک ایرانی روز به روز زیادتر شود. در این پرونده جمع و جور قرار است به بهانه اکران «حریم» _ تازه‌ترین فیلم ژانر وحشت ایرانی _ سابقه و اوضاع و احوال «سینمای وحشت» در ایران را زیر و رو کنیم.
 
بفرما یه لقمه وحشت!
ضد گزارش تماشای «کینه» و «حریم» که همزمان در سینماها اکران شده اند.
دهان‌های گشاد، دندان‌های خون چکان، چشم‌های از خشم دریده، دل و جگرهای بی سر و صاحب و نگاه‌های آتشینی که معلوم نیست کدام بدبختی را نشانه رفته اند. این روزها روی سر در خیلی از سینماهای تهران چشم‌تان به تصاویری می‌افتد که تن و بدنتان را می‌لرزانند. اکران حریم به کارگردانی رضا خطیبی در گروه سینمایی آفریقا و «کینه 2» به کارگردانی تاکاشی شیموزو کافی است تا یادتان بیاید ترس برادر مرگ است و این روزها برادر عزیزتان هر آن ممکن است با یک تلنگر کوچولو، بدجوری آدرنالین خونتان را بالا ببرد. این جور وقت‌ها باید بگویید قرم نورسیده مبارک و بلافاصله سکته را بزنید و خلاص! آنچه در این جا می‌خوانید، گزارش همزمان تماشای این دو فیلم است که مثل خارجی‌ها به صورت موازی، تدوین شده اند.

این ور آب: تاریک‌تر

حریم زیر نور چراغ‌های روشن سالن سینما شروع می‌شود. معنایی از کلمه «حریم» روی پرده می‌افتد همان صحنه اول تکان دهنده است. دوربین از روی صورت خون آلود مردی که دستش کنده شده و می‌لرزد، بالا می‌آید. البته این صحنه چندان مخوف هم نیست چون مسؤول سالن یادش رفته چراغ‌ها را خاموش کند. بالأخره بعد از 5 دقیقه بنده خدایی از میان تماشاچی‌های توی سالن به سرش می‌زند که برود به کنترل چی بگوید این پریز برق‌تان کجاست؟ سینما تاریک می‌شود، آقای تماشاچی به سمت صندلی‌اش که درست در کنار شماست، بر می‌گردد. شبح مو بلند توی فیلم از پس کله آقای تماشاچی نگاهتان می‌کند. چشم‌هایش یک جوری است. آقای بغل دستی‌تان نزدیک‌تر می‌شود. چشم‌هایش که توی تاریکی دیده نمی‌شوند اما انگار او هم موهای بلندی دارد ...

اون ور آب: نفرینی به نام دالبی

«وقتی کسی در نتیجه خشم شدید بمیرد، یک نفرین به دنیا می‌آید. نفرین درست همان جایی است که مرگ هست. نفرین‌ها به وجود می‌آیند به خاطر خشم ...» پرده سیاه سینما با این جمله‌های سفید روشن می‌شوند و تا می‌آیید به خودتان بیایید و یک حالی به چیپس و پفک‌هایی که خریده اید، بدهید، موها روی پس زمینه قرمز، اسامی‌ را می‌نویسند و صدای خوفناک موسیقی جیغ مانند هم شنیده می‌شود. یکهو احساس می‌کنید صدای قزقز چوب از پشت سرتان می‌آید. به کله‌تان می‌زند که نکند روح کینه‌ای که معلوم نیست چه مرگش است، دست از سر شخصیت‌های فیلم برداشته و سراغ شما آمده باشد؟ قلبتان توی گلویتان می‌زند. با ترس سر برمی‌گردانید ... این دالبی دیگر چه کوفتی بود نصیب سینما شد؟

این ور آب: قتل مشکوک
فیلم دیگر به میانه‌هایش رسیده. تا اینجای فیلم چند تایی آدم مرده با قیافه وحشتناک دیده ایم که خارجی بوده اند و به خاطر فضولی‌شان خشک شده اند؛ همین طور چند تا جمله مرموز از زبان یک پیر موبلند شنیده ایم. یک مشت آدم محلی در روستایی در شمال هم هی غیب و ظاهر شده اند؛ اول مثل موجودات تاکسی درمی‌شده خشکشان زده و دوباره راه افتاده اند. صحنه‌های جنگل خیلی دیدنی است و به درد فیلم‌های عاشقانه درپیت می‌خورد. حمید فرخ نژاد هم در نقش کارآگاه حریم بهت زده است؛ هر چند نه آن قدر که معمولا ً نقش اول فیلم‌های ترسناک باید بهت زده شود؛ طبق معمول هم این جور آدم‌ها فلک زده اند. فرخ نژاد هم زنش را تازه از دست داده تا دلمان بسوزد. حریم لابه‌لای خروارها اسکناس و صحنه معمولی، هر 15 _10 دقیقه یک بار به سرش می‌زند که تو را بترساند. خانم جلویی دیگر طاقتش طاق می‌شود؛ «اه ... کاش به خاطر این دخترم نمی‌اومدم ... من بچه شیرده دارم مثلا ً ... ». حالا خوب است دختر زیر 13 سال خانم هوس نکرده «کینه 2» را ببیند!

 اون ور آب: قرمز خطری

«این فیلم تا ما را نکشد ول کن نیست». این را پسر 2 ردیف جلوتر بلند می‌گوید و زل می‌زند به تاریکی خانه‌ای که با نور قرمز وحشتناک‌تر هم شده است. مایع ظهور توی ظرف مثل این که جنس اعلایی دارد.
کافی است خبرنگار بینوای توی «کینه 2» کاغذ عکس را توی آن تکان دهد تا روح محترم سر از عکس دربیاورد و او را نفله کند. موسیقی تندتر و بلندتر از اطراف و اکناف سینما توی گوشتان می‌پیچد. چشم‌هایتان سیاهی می‌رود و تا می‌آیید به نور قرمز تاریکخانه روز پرده عادت کنید، یکی از تماشاچی‌ها را می‌بینید که دست‌هایش را توی هوا تکان می‌دهد و پله‌های سینما را دو تا یکی می‌دود تا خودش را به در خروج برساند؛ «من دیگه نمی‌تونم ...»! بقیه از خنده روده بر می‌شوند و کسی نمی‌فهمد که تو می‌خواهی پایت را جا به جا کنی اما چیزی محکم پایت را چسبیده است! ... صدای آروغ مانندی دوباره سالن سینما را پر می‌کند، لعنتی رفت سراغ یکی دیگر!

این ور آب: منهای جیغ

این غار ترسناکی که اطرافش پر از مرده‌های وحشتناک شده و این خواب‌های عجیب و غریب و ماجرای موازی فرشته نجات که مراقب کارآگاه است و همین طور یک مشت خرت و پرت دیگر که لابه‌لای داستان فیلم جا خوش کرده اند، می‌خواهند به کجا برسند. خانم جلویی دستش را روی پیشانی گذاشته تا نبیند و نترسد و هر از گاهی زیر لب به دخترش بد و بیراه می‌گوید. از آن طرف، پشت سری‌ها بین خودشان مسابقه پیش بینی دیالوگ‌های بعدی را گذاشته اند که چون فضای فیلم به سمت پیام‌های اخلاقی رفته، بیشتر حرف‌هایشان درست از آب درمی‌آید! در حریم مثل بقیه فیلم‌های ترسناک دیگر، خبری از بازیگر زن درست و حسابی  نیست تا با صدای جیغ آنها تماشاچی‌ها را از زندگی سیر کند. کارآگاه خیلی راحت و آسوده دانه دانه همکارهایش را توی جنگل نفله شده پیدا می‌کند. حاشیه ‌ویسی‌های کتاب‌های تاریخی که کارآگاه می‌خوانده، به کمکش می‌آیند. برای کسی که «دروازه نهم» پولانسکی را ندیده، این صحنه تازگی دارد. فقط نمی‌فهمیم چرا میان 11 معنایی که در لغتنامه دهخدا برای کلمه «حریم» پیدا می‌کنیم، هیچ کدامشان هیچ ربطی به جمله‌های اول فیلم ندارد.

اون ور آب: زوزه روح

این روح بی پدر و مادر ول کن معامله نیست؛ همه را کشت که! فقط ما مانده‌ایم و یک مشت تماشاچی بدبخت دیگر. معلوم نیست چه آخر و عاقبتی منتظرمان است! «کینه 2» دارد تمام می‌شود و آدم‌ها هنوز روی صندلی‌هایشان میخکوب نشسته اند. صدای روح توی فضا زوزه می‌کشد و از بیخ گوشتان توی پرده سینما فرو می‌رود. موسیقی وهم آلودتر از قبل می‌نوازد و چراغ‌های سالن روشن می‌شوند. آخیش! تمام شد! چیزی به کف زمین برق می‌زند؛ درست زیر پای شما؛ عمراً به ذهنتان نمی‌رسیده که قیر می‌تواند این طوری پایتان را به زمین بچسباند و حالا شما امیدوار می‌شوید که طلوع فردا را خواهید دید و چیپس و پفک را به جای سینما، سر حوصله در خانه خواهید خورد. فقط به این فکر می‌کنید که کاش بیرون سینما، ساعت 11 شب نبود ... یک شب مرموز بارانی.
 
تفاوت فیلم‌های ترسناک ایرانی و خارجی!!

مسعود ده‌نمکی در جایگاه متهمین!!

 
 با ادامه فروش حیرت‌انگیز اخراجی‌ها 2، همشهری جوان اتهام‌های مخالفان این فیلم را بررسی می‌کند:

* مسعود ده نمکی؛ ناجی سینمای ایران یا نابود کننده آن؟ فرصت طلب یا خوش شانس؟
«سالن پره، رزرو نداریم. تا آخر هفته، سانس‌های شبمون پره.» این روزها شنیدن عباراتی مثل این در سینماهایی که اخراجی‌های 2 را روی پرده دارند، خیلی طبیعی است اما کل ماجرا برای سینمای ما طبیعی نیست؛ سینمایی که بیشتر اوقات سال، پرنده در سالن‌هایش پر نمی‌زند و فیلم‌ها برای در و دیوار پخش می‌شوند. دومین فیلم بلند مسعود ده نمکی در عرض 5/1 ماه، رکورد فروش و تعداد تماشاگر تاریخ سینمای ایران را شکست. راستش، ما هم در ایام جشنواره فیلم فجر همین را پیش‌بینی می‌کردیم ولی نه فروش 7 میلیاردی آن را. نه ما این رقم را پیش بینی می‌کردیم، نه سازنده‌ها و نه حتی خوشحال‌ترین اهالی سینما. هجوم مردم برای دیدن اخراجی‌ها 2، چرا این ماجرا اتفاق افتاد؟ فیلم ده نمکی چه چیزهایی در چنته داشت که خیلی‌ها را برای بار اول راهی سینما کرد؟ فصل خوب اکران؟ ستاره‌ها؟ تبلیغات؟ رقبای ضعیف‌تر؟ تکه پرانی؟ ارزش گرایی؟ عبور از خط قرمز؟ ... اخراجی‌های 2 یک پدیده در سینمای ماست؛ پدیده ای که چه خوشمان بیاید چه نیاید، ملت را با سینما آشتی داده. این هفته سراغ این پدیده رفته‌ایم، آن هم بعد از این که فیلم فروشش را کرده. سعی کرده‌ایم از ته و توی این پدیده سر در بیاوریم آن هم در قالب یک دادگاه فرضی بر اساس اتهام‌های مخالفان فیلم.

مسعود در جایگاه

* دادگاه تفهیم اتهام مسعود ده نمکی به قضاوت همشهری جوان
آقای مسعود ده نمکی، متولد سال 1348 صادره از آذربایجان شرقی، فوق دیپلم، سر دبیر نشریات «شلمچه»، «جبهه» و «صبح»، شما به دلیل ساخت فیلم «اخراجی‌ها 2» به دادگاه احضار شده‌اید؛ فیلمی ‌که این روزها فروش بالایی دارد و مورد استقبال عموم قرار گرفته است. پس هر چند دادگاه می‌پذیرد که جذب درصد زیادی از مردم آن هم در این سال‌های رکورد سینما عملی قابل تقدیر است اما شما متهم هستید که برای جذب مردم از راه‌های غیر متعارف استفاده کرد و از اجتماع آنها سود سرشاری را نصیب خود کرده اید. رقم میلیاردی فروش فیلم نشان می‌دهد که مبلغ قابل توجهی در اختیار شما قرار گرفته و حالا مورد تفهیم اتهام قرار می‌گیرید. آقای ده نمکی، شما متهمید به سوء استفاده از ذائقه محدود شده مخاطب برای فروش بیشتر به 3 دلیل:

الف.
تحریک واقعیت جنگ و چلوه ارزشی بخشیدن به کار خارج از معیارهای شناخته شده ارزشی، طوری که خنده دار به نظر برسد و مشتری جذب کند.
ب. عبور از خط قرمز برای جلب استقبال بیشتر به شکلی که هیچ کارگردان دیگری جرأت آن را ندارد (این کار ممکن است با استفاده از رانت صورت گرفته باشد).
ج. ارزان فروشی؛ پایین آوردن سطح سلیقه مخاطب با عدم توانایی در ارائه یک فیلم خوش ساخت. فیلم شما در حالی رکورد فروش را شکسته که از استاندارد سینمایی ایران پایین‌تر است. دادگاه همشهری جوان با شکایت مدعی‌العموم در این پرونده تمام تلاش خود را می‌کند که عدالت رعایت شود.

اتهام اول

بازی با ارزش‌ها و تحریف واقعیت
اخراجی‌ها چند شخصیت دارد که حرف‌های جدی می‌زنند و چند شخصیت که دلقک بازی درمی‌آورند. سید جواد‌ هاشمی، فخرالدین صدیق شریف و یکی دو نفر دیگر هستند که در هواپیما و اردوگاه بیانگر دیدگاه‌های ارزشی متهم هستند. با این حال استقبال تماشاگران از سکانس‌هایی است که دار و دسته اوباش در اردوگاه حرکات موزون رها می‌کنند. این اتهام وجود دارد که ده نمکی با استفاده از چند سکانس نمادین که حرف‌های قلنبه توی دهان شخصیت‌های فیلم گذاشته، در جاهای دیگر یک کمدی رو حوضی ساخته است. به هر حال اگر ده نمکی فیلم کمدی ساخته، دیگر جایی برای بیانیه‌های سیاسی و ارزشی نمی‌ماند که انگار شخصیت‌ها آن را از روی کاغذ می‌خوانند؛ ضمن این که کدام اردوگاه در زمان جنگ این طور بود؟ این اردوگاه بیشتر به ندامتگاه دزدهای زندان قصر می‌ماند. نصف آدم‌های اردوگاه همدیگر را راحت می‌فروشند؛ کجا همچین چیزی بوده؟ در اردوگاه وسایل موسیقی فراهم است و عراقی‌ها هم خنگند. اسرا یک جا زیر خاکند و در تونل وحشت، یک ساعت بعد مشغول بزن و بکوب! او متهم است به این که با جا کردن چند صحنه  ارزشی در فیلم، هر کار دیگری که خواسته، کرده و آخرش هم نام فیلم را گذشته «ارزشی».

اتهام دوم

اتهام عبور از خط قرمز
متهم در «اخراجی‌ها 1» به مراتب بیشتر از فیلم تازه اش از خطوط قرمز رد شد ولی این یکی هم کم عبور از خط قرمز ندارد که تماشاگر را اول روی صندلی میخ کند، بعد او را از فرط تعجب بخنداند؛ مثلا ً در اردوگاه عراقی‌ها به امیر دود (امیر فضلی) که معتاد است، بند می‌کنند که تو روحانی هستی!؟ یا صحنه برخورد شهره لرستانی با سرباز عراقی که زبانش را نمی‌فهمد و سعی می‌کند با زبان ایما و اشراه کارش را پیش ببرد. حاجی گیرینف هم که مذهبی است، آخر سر، سر از دار و دسته آدم فروش‌ها در می‌آورد. پسر آمیرزا هم با همه الدرم بلدرم، در هواپیما به سمت منافقین می‌رود. در اردوگاه هم مدام آهنگ آن ور آبی «واویلا لیلی» همراه با حرکات موزون اجرا می‌شود و بعد هم بلافاصله پیام اخلاقی جواد‌هاشمی ‌و حاج آقا در مذمت این کارها و این ماجرا مدام تکرار می‌شود. عبور از خطوط قرمز سیاسی بد نیست و جسارت خوبی است اما متهم با استفاده از موقعیت و رانت خود این کار را کرده؛ موقعیتی که در اختیار بقیه کارگردان‌ها نیست.

اتهام سوم

ساختار ضعیف
متهم در ساخته بدون ساختارش، بیننده را دچار سردرگمی ‌می‌کند. شروع ماجرا حماسی است، بعد بدون مقدمه‌چینی وارد فضای هجو می‌شود، در هواپیما فضای طنز داریم، در اردوگاه فضای دراماتیک و بعد حماسی و بعد دوباره هجو. بین همه این فضاها هم یک فضای اخلاقی داریم که چند شخصیت تأیید شده و مورد نظر متهم تلاش می‌کنند پند بدهند و این کار را به بدترین شکل ممکن انجام می‌دهند.
همه این فضاها هم بدون وصله درست و حسابی پشت هم چیده شده است؛ یعنی تصویرها مدام در حال تغییر فضا هستند؛ آن هم یکدفعه‌ای و بدون مقدمه چینی. شاید به همین دلیل است که بیشتر توصیه کنندگان فیلم به یکدیگر می‌گویند «رفتیم خوش گذشت» اما نمی‌توانند بگویند که گریه‌شان گرفت، بعد خندیدند، بعد هم حس کردند در پیام‌های مستقیم به‌شان توهین شده است.
متهم با عدم توانایی خود در فیلمسازی، ملغمه‌ای ساخته که کیفیت ساختارش بسیار پایین‌تر از کیفیت استاندارد یک فیلم معمولی ایرانی _ نه حتی فیلم‌های درجه یک _ است. ده ‌نمکی همچنین از امکاناتی که در اختیارش بوده، به بدترین نحو ممکن استفاده کرده است.
عدم دقت در انتخاب لباس، گریم بازیگران _ با توجه به زمان و مکان وقوع اتفاق _ دیالوگ‌ها و اشتباه در جزئیات بسیار ساده، دلایلی هستند که به ضعیف‌تر شدن ملغمه ده نمکی کمک می‌کنند.
بدترین قسمت ماجرا این است که متهم از قسمتی از ساخته اش به عنوان قدرت نام می‌برد که گاف بسیار بزرگی دارد. ده نمکی می‌گوید فیلمی ‌با روایت موازی _ هواپیما و اردوگاه _ ساخته اما دزدیدن هواپیما نهایتا ً در 3 ساعت انجام می‌شود و داستان اردوگاه 3 روز طول می‌کشد.
جالب این که هر دو با هم شروع می‌شوند و با هم تمام می‌شوند. فکرش را بکنید، 3 ساعت مساوی 3 روز. اتهام ده نمکی در این بند، ساختن چیزی است که نمی‌شود به آن فیلم گفت.
ادامه دارد...
مطلب بعدی: دفاعیات مسعود ده‌نمکی

منبع: هفته نامه همشهری جوان/شماره 210

دانلود فیلم اسلحه سرد

دانلود فیلم اسلحه سرد 

با حضور کوروش تهامی و شبنم قلی خانی و ... 

FuNsHaD.cOm | فان شاد.کام 

 

لینک دانلود در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

دانلود فیلم آخرین حرف

دانلود فیلم آخرین حرف با حضور مهدی مقدم 

FuNsHaD.cOm | فان شاد.کام 

 

لینک دانلود در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

دوبله «افسانه ‌جومونگ» ادامه دارد

دوبله « افسانه ‌جومونگ » ادامه دارد

 

FuNsHaD.cOm | فان شاد.کام

مهسا عرفانی» گوینده نقش در نقش«سوریانگ»، در گفت‌و‌گو با خبرنگار رادیو و تلویزیون فارس در مورد فعالیت‌های اخیرش ، گفت: در حال حاضرمشغول دوبله دو سریال «افسران‌پلیس» و «افسانه‌ جومونگ» هستم.
مدیردوبلاژ «افسانه‌ جومونگ»، «علیرضا باشکندی» است و به‌جای نقش «جومونگ» نیز صحبت می‌کند.
عرفانی گفت: از دیگر همکاران می‌توان به «رزیتا احمدی» در نقش«سوسانو»، «شاهین مقدم»در نقش«ملکه»، «آزیتا یار احمدی»در نقش«یوها»، «غلامرضا صادقی»در نقش «هه موسو»، «منوچهر ظفرگرایی»در نقش«تسو» اشاره کرد.
وی در ادامه افزود: در سریال «افسران‌پلیس»، «شهلا ناظریان» مدیر دوبلاژ است و نقش«فولکی»را ایفا می‌کند و دیگر همکاران می‌توان به «حسین‌عرفانی» در نقش «میری»، «سیامک‌اطلسی»در نقش «برقی»، «مهسا عرفانی» در نقش «سونیا»، «سعید مقدم‌منش» در نقش «تروستی» و «محمدرضا مومنی» در نقش «گابریله» اشاره کرد.