.:: دومیـــــــــم | سرگرمی دانلود آموزش ::.

طنز جوک sms فال اخبار جنجالی عکس دانلود تفریح اموزش جومونگ عکس بازیگر هالیوود کلیپ های موبایل ترفند ها نرم افزار مجانی

.:: دومیـــــــــم | سرگرمی دانلود آموزش ::.

طنز جوک sms فال اخبار جنجالی عکس دانلود تفریح اموزش جومونگ عکس بازیگر هالیوود کلیپ های موبایل ترفند ها نرم افزار مجانی

افراد چاق چه دوستانی انتخاب می‌کنند؟!

افراد چاق چه دوستانی انتخاب می‌کنند؟!

در یک تحقیق جدید معلوم شد: جوانانی که دارای اضافه وزن هستند احتمال این که با افراد چاق مانند خودشان دوست شوند، تا دو برابر بیشتر است و ترجیح می‌دهند با کسانی دوست شوند که آنها هم دارای اضافه وزن هستند.
دکتر توماس والنتی، پروفسور طب پیشگیری در دانشکده پزشکی «کیک» تاکید دارد که این یافته قطعا نگرانی‌های بهداشتی را افزایش می‌دهد چون وقتی کودکان و نوجوانان تنها با کسانی ارتباط دوستی برقرار می‌کنند که از نظر وزنی در سطح خودشان هستند این امر می‌تواند منجر به تشدید رفتارهای منفی شود که در انتها به چاقی ختم خواهد شد.
وی افزود: هرچند ارتباط بین چاقی و روابط اجتماعی از پیش قابل انتظار بوده است اما نکته تعجب آور این است که تاثیر این ارتباط چقدر قوی است و از ابتدایی‌ترین سالهای زندگی آغاز می‌شود.
در این پژوهش 617 دانش آموز 11 تا 13 ساله مورد بررسی و مطالعه قرار گرفتند.
محققان تاکید کردند: با توجه به این نتایج، والدین و مربیان مدارس باید هوشیار بوده و مراقب تاثیر روابط کودکان و دانش‌آموزان از این لحاظ بر روی یکدیگر باشد. 

منبع:   سایت بزرگ تفریحی فان شاد.کام

آیا "ایران خودرو" ورشکست می شود؟

آیا

ایران خودرو یک شرکت صرفا اقتصادی نیست بلکه این شرکت به دلیل ابعاد اجتماعی و نقشی اقتصادی فرامرزی که ایفا کرده از نظر سیاسی اهمیت زیادی نزد دولتمردان پیدا کرده است.

همه از ورشکستگی شرکت 10 میلیارد دلاری ایران خودرو سخن می گویند در حالی که این شرکت دارای 40 درصد سهام دولتی ،بازار 70 میلیون نفری و همراه با حمایت همه جانبه نظام بانکی دولتی و خصوصی است. بنابراین چرا برخی خواهان آن هستند که ایران خودرو را ورشکسته اعلام کنند در حالی که برای چنین شرکت هایی ورشستگی معنا ندارد.

از سوی دیگر شرایط امسال شرکت ایران خودرو با سال های قبل تغییر چندانی نکرده و تبعا سوال بعدی این است که چرا امسال سعی می شود تا خبر ورشکستگی بزرگترین شرکت خودرو ساز ایران و خاور میانه و 19 همین خودروساز جهان با آب وتاب بیشتری رسانه ای شود.

به گزارش فردا ، هرچند مقایسه صنعت خودرو سازی ایران با رقبای قدیم خارجی از جمله کره جنوبی اصلا قابل مقایسه نیست و هنگامی که برای مثال محصولات دو شرکت هیوندای و ایرانخودرو را که همزمان هم تاسیس شده اند را مقایسه می کنیم متوجه فاصله بسیار عمیق و وسیع با سطح توسعه صنعت خودرو سازی کشور با جهان می شویم که در جای خود قابل بحث است،اما قطع نظر از این مسئله این شرکت بخش قابل توجه از منابع مادی وانسانی کشور را طی سال های اخیر در درون خود جذب کرده و در عین حال هنوز حمایت های دولتی و بازار داخلی خودرا از دست نداده بنابر این نمی توان به راحتی آن را ورشکسته اعلام کرد مگر آنکه کسانی از این مسئله سود می برند.

اصلا مهم نیست که ایران خودرو چقدر بدهی دارد.حتی اگر 10 هزار میلیارد تومان بدهی این شرکت که حداکثر رقم اعلام شده از سوی رسانه ها است درست باشد با این حال شرکت ایران خودرو به دلیل وموقعیت خاص خود امکان ورشکستگی ندارد.این موقعیت ویژه از سه دیدگاه سیاسی، اقتصادی و اشتغالزایی قابل تحلیل است.

بنگاه خودروسازی ایران خودرو یک شرکت صرفا اقتصادی نیست بلکه این شرکت به دلیل ابعاد اجتماعی و هم چنین نقشی اقتصادی فرامرزی که با تاسیس سایت های مختلف خارجی ایفا کرده از نظر سیاسی اهمیت زیادی نزد دولت مردان پیدا کرده است.شرکتی که بیش از دهها سایت تولید یا مشارکت در سرمایه گذاری یا صادرات خودرو را به کشورهای دیگر کلید زده و بهبهره برداری رسانده همچنین محصولات آن در کوچه و خیابان و در مناطق مختلف فقیر و غنی کشور در رفت آمد است طبیعی است که موقعیت آن از بعد سیاسی از حساسیت بالا برخوردار می شود.به تعبیر دیگر ایرانخودرو در ویترین اقتصاد بین المللی و داخلی که دولت برای خود چینش کرده آنهم در جایگاه مطرح قرار داده بنابر این سخن گزافی است بپذیریم ایران خودرو ورشکست شده است.

از بعد اقتصادی نیزایران خودرو شرکتی است که از محل انحصارات دولتی می تواند همچنان بازار داخلی خودرو خود را حفظ کند ومحصولات خودر را با حمایت دولت به فروش برساند و نظام بانکی با ارئه وام های مختلف توان خرید خودرو را در میان مردم تقویت کند.همچنین این شرکت توانسته از بانک توسعه اسلامی در سال گذشته وام 60میلیون دلاری دریافت کرده و این به معنای وضعیت مثبت بین المللی این شرکت است. اگر چه سیاست های انقباظی بانک مرکزی باعث شد تا وام کمتری به متقاضیان پرداخت شود اما این فرایند ممکن است در کوتاه مدت کمی این شرکت و کلا خودرو سازان را تحت فشار قرار دهد اما شرکتی با قدمت ایران خودرو در نهایت در مقطع کوتاهی دچار زیان شود کما اینکه امسال در صورت های مالی خود زیان اعلام کرده اما این به معنای ورشکستگی نیست.یکی از نکات مهم این است که در هیچ کشوری از دنیا بزرگترین بانک یک کشور مبادرت به پرداخت وامهای خرد هفت میلیون تومانی تا 70دمیلیون تومانی خودرو برای پشتیبانی از یک شرکت نمی کند اما بانک ملی این زمینه را برای ایرانخودرو فراهم کرده و این به معنای آن است که ایرانخودرو را باید فراتر از یک بنگاه بنگریم.در کنار این بانک، بانک های خوصوصی نیز پشتیبان این بانک هستند و می توانند در منابع لازم را در اختیار این شرکت بگذارند.

البته نباید از اظهارات غیراقتصادی برخی مسئولان ونماینده گان مجلس نیز چشم پوشید که عملا مانع از تحقق به موقع و تداوم منطقی قرارداد تندر 90 شدند تا درنهایت امید جایگزین شدن این خودرو به جای پیکان تا حدودی به وضع فروش خود سروسامان بدهد.

از بعد اشتغالزایی نیز بالغ بر 35 هزار نفر به صورت مستقیم و چند برابر این میزان به صورت غیر مستقیم مشغول در ایران خودرو مشغول به کارند، حفظ این میزان اشتغال وظیفه هر دولتی است.در شرایطی که بیکاری یکی از معضلات اساسی کشور است بنابر این حفظ این اشتغال برای دولت مهم خواهد بود.بیکار شدن شاغلان در ایراخودرودر هر سطحی بازتاب اجتماعی سیاسی گسترده ای خواهد داشت

منبع:   سایت بزرگ تفریحی فان شاد.کام

صدور حجاب از فرانسه به کشورهاى خلیج فارس!

 

 صدور حجاب از فرانسه به کشورهاى خلیج فارس!

برغم آنکه نیکولا سارکوزى، رئیس جمهور فرانسه پوشیدن حجاب را در کشورش ممنوع اعلام کرده است، ولى در عین حال خود ضمن تولید حجاب آن را به کشورهاى خلیج فارس صادر مى‌کند. طى هفته ى موسوم به "هفته مد" که پاریس اخیرا شاهد جشنواره آن بود، حجاب هاى گوناگون با رنگ سیاه که توسط آدم جونز طراح بین المللى لباس، طراحی و به نمایش گذاشته شد. البته بازارهاى کشورهاى خلیج فارس، ومخصوصا بازارهاى پادشاهى سعودى هدف اصلى این گونه لباس ها وحجابها است.

به گزارش خبرگزاری رویترز، تعجب آور آن است که از یک سو فرانسه پوشیدن حجاب را در این کشور ممنوع اعلام کرده است، چنانکه چندى پیش سارکوزى نیز علنا به آن اشاره کرد، و از سوى دیگر حجاب را که توسط مشهور ترین طراح لباس در فرانسه دزاین شده، به خارج صادر مى کند، البته این دو این برخورد متناقض از نمونه ای از کشمکش هایی است که میان سکولارها ومذهبى ها در این کشور جریان دارد. و بسیاری از مسلمانان اروپا در این کشور اقامت دارند.

در همین حال، اکثریت زنان با حجاب در فرانسه نسبت به رفتارهاى توهین آمیز شکایت دارند. برخى تندروهای فرانسوى، زنان باحجاب را تروریست خطاب مى‌کنند.

ستیوان رولان، طراح دیگر لباس، که برقع هاى زیادى را تولید وبه خاورمیانه صادر کرده است، گفت: "اگر کسى از من درخواست طرح برقع کند، من قطعا این کار را انجام خواهم داد، زیرا من به ساختن آن افتخار مى‌کنم، زیرا آن هم نوعى لباس می‌باشد".

شمارى از کارشناسان مى‌گویند، حادثه ى کشته شدن خانم مروه الشربینى بانوی شهروند مصری، که در ژوئیه ماه جارى توسط یک آلمانی تندرو در داخل یکى از دادگاههاى آلمان به علت حجابش با 18 ضربه چاقو به قتل رسید، یکى از بازتاب هاى حملات تبلیغاتى گسترده ای است که در کشور هاى اورپایى علیه این نوع لباس انجام می گیرد. و در واقع این اقدام شهروند تندروی آلمانى، به گونه ای بازتابی از اظهارات اخیر سارکوزى در مورد حجاب قلمداد مى‌شود.

از سوى دیگر برخى از فعالان حقوق زن بر این باورند که حجاب نمایانگر گرایشی است که رو به افزایش است، و هدف آن پوشاندن زنان از یک سو، واز بین بردن نتایج مبارزات در راه حقوق زنان، از سوى دیگر است.

شهرداران شهرهاى مختلف فرانسه مى‌گویند که تعداد زیادى از زنان نقاب پوش به آموزشگاه جهت تحویل گرفتن کودکان شان مى‌روند، ولیکن چون چهره هاى خود را به کسى نشان نمى‌دهند، شناسائى آنان به سختی صورت می‌گیرد. به گفته ى این مقامات، على رغم آنکه آمار رسمى زنان مسلمان نقاب پوش، در دست نیست، ولى دلایل شفاهى در این مورد کافى بود تا پارلمان فرانسه را وادار کند، تحقیقاتی درباره را به مدت 6 ماه درباره گسترش پدیده ى حجاب در این کشور انجام دهد

برغم آنکه نیکولا سارکوزى، رئیس جمهور فرانسه پوشیدن حجاب را در کشورش ممنوع اعلام کرده است، ولى در عین حال خود ضمن تولید حجاب آن را به کشورهاى خلیج فارس صادر مى‌کند. طى هفته ى موسوم به "هفته مد" که پاریس اخیرا شاهد جشنواره آن بود، حجاب هاى گوناگون با رنگ سیاه که توسط آدم جونز طراح بین المللى لباس، طراحی و به نمایش گذاشته شد. البته بازارهاى کشورهاى خلیج فارس، ومخصوصا بازارهاى پادشاهى سعودى هدف اصلى این گونه لباس ها وحجابها است.

به گزارش خبرگزاری رویترز، تعجب آور آن است که از یک سو فرانسه پوشیدن حجاب را در این کشور ممنوع اعلام کرده است، چنانکه چندى پیش سارکوزى نیز علنا به آن اشاره کرد، و از سوى دیگر حجاب را که توسط مشهور ترین طراح لباس در فرانسه دزاین شده، به خارج صادر مى کند، البته این دو این برخورد متناقض از نمونه ای از کشمکش هایی است که میان سکولارها ومذهبى ها در این کشور جریان دارد. و بسیاری از مسلمانان اروپا در این کشور اقامت دارند.

در همین حال، اکثریت زنان با حجاب در فرانسه نسبت به رفتارهاى توهین آمیز شکایت دارند. برخى تندروهای فرانسوى، زنان باحجاب را تروریست خطاب مى‌کنند.

ستیوان رولان، طراح دیگر لباس، که برقع هاى زیادى را تولید وبه خاورمیانه صادر کرده است، گفت: "اگر کسى از من درخواست طرح برقع کند، من قطعا این کار را انجام خواهم داد، زیرا من به ساختن آن افتخار مى‌کنم، زیرا آن هم نوعى لباس می‌باشد".

شمارى از کارشناسان مى‌گویند، حادثه ى کشته شدن خانم مروه الشربینى بانوی شهروند مصری، که در ژوئیه ماه جارى توسط یک آلمانی تندرو در داخل یکى از دادگاههاى آلمان به علت حجابش با 18 ضربه چاقو به قتل رسید، یکى از بازتاب هاى حملات تبلیغاتى گسترده ای است که در کشور هاى اورپایى علیه این نوع لباس انجام می گیرد. و در واقع این اقدام شهروند تندروی آلمانى، به گونه ای بازتابی از اظهارات اخیر سارکوزى در مورد حجاب قلمداد مى‌شود.

از سوى دیگر برخى از فعالان حقوق زن بر این باورند که حجاب نمایانگر گرایشی است که رو به افزایش است، و هدف آن پوشاندن زنان از یک سو، واز بین بردن نتایج مبارزات در راه حقوق زنان، از سوى دیگر است.

شهرداران شهرهاى مختلف فرانسه مى‌گویند که تعداد زیادى از زنان نقاب پوش به آموزشگاه جهت تحویل گرفتن کودکان شان مى‌روند، ولیکن چون چهره هاى خود را به کسى نشان نمى‌دهند، شناسائى آنان به سختی صورت می‌گیرد. به گفته ى این مقامات، على رغم آنکه آمار رسمى زنان مسلمان نقاب پوش، در دست نیست، ولى دلایل شفاهى در این مورد کافى بود تا پارلمان فرانسه را وادار کند، تحقیقاتی درباره را به مدت 6 ماه درباره گسترش پدیده ى حجاب در این کشور انجام دهد 

منبع:   سایت بزرگ تفریحی فان شاد.کام

کف بینی خطوط مربوط به ازدواج! ( عکس)

کف بینی

اگر به کف بینی علاقه داشته باشید لابد خطوط مربوط به ازدواج را هم در کف دست می‌شناسید. این خطوط که در تصویر به رنگ قرمز نمایش داده شده‌اند، خطوطی افقی هستند که در مرز میان کف و پشت دست، بین انگشت کوچک تا خط قلب (خط مشکی ممتدی که در پایین خطوط قرمز و موازی با آنها می‌بینید) قرار دارند.

 تعداد این خطوط قرمز، نمایشگر تعداد ماجراهای جدی مربوط به ازدواج شماست که ازیک خواستگاری جدی اما ناکام مانده تا نامزدی به هم خورده و ازدواج‌ها را شامل می‌شود. اگر خط ازدواج در انتها (روی کف دست) به سمت پایین متمایل شود، به این معنی است که شما بیشتر ازهمسرتان عمر خواهید کرد و اگر به بالا متمایل باشد یعنی هرگز ازدواج نخواهید کرد! 

ما هم سریال پرستاران داریم!

ما هم سریال پرستاران داریم!

...اما، صرف‌نظر از شباهت درون‌مایه، مجموعه سایه تنهایی کجا و پرستاران معروف کجا! مسلماً قضیه این نیست که مرغ همسایه غاز است، بلکه مجموعه در حال پخش از شبکه یک سیما...

الگوبرداری از سریال‌های موفق دنیا، شاید در سایر کشورها هم رایج باشد‌ اما این الگوبرداری شرایطی دارد که بدون آن، حاصل کار چیزی بی‌معنی و کلیشه‌ای در می‌آید.
دریافتن جذابیت‌ها و کشف نکاتی که سبب موفقیت درازمدت یک سریال و محبوبیت آن برای مخاطبین می‌شود، شرط اول این فرم الگوبرداری است. اغلب سریال‌های موفق دنیا که در چندین قسمت و در طول سال‌ها مخاطبین خود را حفظ می‌کنند، علاوه بر اینکه از ساختار قوی و حرفه‌ای برخوردارند، برپایه جذابیت‌های متنوع دراماتیک ساخته شده‌اند و اغلب در هسته اصلی داستان و قالب کار عوامل بسیاری برای ایجاد تعلیق و همراهی مخاطب وجود دارد؛ جوری که سال‌ها سریال ادامه پیدا می‌کند و حتی کاراکتر‌های آن مدام به‌شکلی در درازمدت از دور خارج می‌شوند و با وجود همه این تغییرها هنوز تازه و جذاب است  ومخاطبان خود را حفظ می‌کند.

 
اخیراً سریالی به نام «سایه تنهایی» از شبکه یک سیما پخش می‌شود، که مضمونی شبیه سریال موفق و پرطرفدار پرستاران استرالیایی دارد؛ سریالی که سال‌هاست در شبکه‌های تلویزیونی دنیا و از جمله ایران (البته با حذف و تعدیل در بسیاری قسمت‌ها و تغییرات کلی آنها) پخش شده و جذابیت‌های ویژه‌ای دارد اما، صرف‌نظر از شباهت درون‌مایه، مجموعه سایه تنهایی کجا و پرستاران معروف کجا! مسلماً قضیه این نیست که مرغ همسایه غاز است، بلکه مجموعه در حال پخش از شبکه یک سیما، در یک جمله، به سردستی‌ترین امکانات برای خلق یک مجموعه نمایشی متوسل شده است.
 
از همان قسمت‌های ابتدایی، کل کار جوری است که به شک می‌افتید، مجموعه‌ای جدید باشد و ساختار علت و معلولی و کنش و واکنش‌های درام طوری طراحی شده که انگار با کپی کمرنگی از سریال‌های دهه 60 طرف هستیم. ترتیب دادن لحظات کمرنگ نمایشی، فاقد هسته درام و صرفا برای انتقال پیام به مخاطب، از ویژگی‌های بارز این سریال است.
استفاده از المان‌های ابتدایی در شخصیت‌پردازی کاراکترها و فقدان خلاقیت و خط کشی و تقسیم آنها به 2دسته سیاه و سفید با همان ویژگی‌های تکراری مثل دکتری فداکار و صبور با همسری ناسپاس که می‌خواهد از ایران برود و دکتر سکته قلبی می‌کند و... و در مجموع پرداخت سطحی اتفاقاتی که در بیمارستان جریان دارد، با ساختاری ضعیف سبب شده، کل مجموعه هیچ ویژگی بارزی نداشته باشد که مخاطب را گرفتار و همراه خود کند. ترسیم فضای بیمارستان در ریتم روایتی که حداکثر کنش و واکنش آن، آوردن و بردن یک مریض بد حال به همراه جیغ و داد مصنوعی پرستارهاست و طراحی صحنه ابتدایی بیمارستان (از همه جالب‌تر اینکه این بیمارستان بخش‌های بستری برای مثلا زایمان و بیمار سرطانی و... ‌اش از هم تفکیک نشده و بیماران همین طوری ‌درهم در اتاق‌ها هستند!)  یا پرداختن به زندگی دکترهایی که به وضوح زندگی آنها به بدنه سریال و بستر بیمارستان، کاملا تحمیلی سنجاق شده، هیچ کدام نتوانسته آن قدر جذاب باشد که کشمکش و تعلیق لازم را  برای تماشای مجموعه فراهم کند.
 
به‌رغم استفاده از بازیگران خوبی مثل پرویز پورحسینی یا بیژن امکانیان، نبودن متن خوب و اجرای نامناسب کار باعث شده قابلیت‌های بازیگری آنها هم نادیده گرفته شود و بازی کسی مثل پرویز پورحسینی که حتی بدترین و بی‌معنی‌ترین دیالوگ‌ها در دهانش خوب می‌چرخد و از زبان او و با آن لحن پر طمانینه و آرام، دلنشین است، در این کار به چشم نمی‌آید. بازی پرستارها و واکنش آنها در قبال بیماران بسیار گل درشت است و به جای همراهی مخاطب با این حرفه دشوار، باعث دلزدگی است.
تمرکز بر سختی کار پزشکان و پرستاران در بستر روایت زندگی شخصی و کاری آنها، قرار بوده هدف اصلی سریال باشد، اما اثر چندانی از آن در سریال دیده نمی‌شود و لزوما به جای اینها بیشتر بر نمایش دلسوزی‌های پرتکلف برای بیماران اکتفا شده و کاراکتر‌ها با چهره‌هایی حق به جانب و عاقل اندر سفیه مدام مشغول ارشاد مخاطبین و پیام رسانی مستقیم برای آنها هستند.
مشکل موجود در فیلمنامه و داستان اولیه این سریال و حتی مشکلات ساختاری آن بیش از آنکه به ضعف فیلمنامه نویس در داستان پردازی و پی ریزی ساختار دراماتیک فیلمنامه یا نقص کارگردانی برگردد، به‌زبانی ساده به حد و اندازه کار و سطح توقع شبکه ازدست‌اندرکاران مجموعه، برمی‌گردد. انگار از مرحله تصویب چنین طرحی تا مرحله بازبینی کیفی، توقع خاصی از سازندگان در کار نیست‌ چرا که اگر سفارش‌دهنده توقع ساختن کاری در حداقل استاندارد را هم داشت، شکل‌گیری هسته اصلی درام، شخصیت‌پردازی‌ها، بستن نماها و فرم ساختاری کار حداقل در حد معمول بود.
 
زمان‌های تلف شده در داستان و در فیلمبرداری هر نما، آن قدر زیاد است که گاه زمان اتفاقات در یک قسمت سریال به زمان واقعی نزدیک می‌شود تا زمان نمایشی. ماجراها در فضایی ساکن شکل گرفته‌اند و گاهی یک دیالوگ بی‌هدف و طولانی که تنها برای گذران بخشی از زمان یک سکانس طراحی شده، آن قدر به دور از ویژگی‌های تصویری است که مثل نمایش رادیویی می‌شود و چنین ضرباهنگ آهسته‌ای با فضای پر تنش بیمارستان در عالم واقع همخوانی ندارد.
در چنین شرایطی و با چنین سطح توقعی، طبعاً فیلمنامه‌نویس یا سازندگان اثر این نوع کار را صرفا به‌عنوان کاری درآمد‌زا تلقی کرده و خیلی جدی نمی‌گیرند تا برای آن وقت و انرژی کافی صرف کنند و تحویل می‌دهند‌تا آنتن، آن هم در یکی از پرمخاطب‌ترین ساعت‌های شبانه روز پر شود؛  بی‌اینکه دغدغه کیفیت و مقبول بودن نتیجه آن را داشته باشند.
 
طبیعتا بیمارستان آن هم بیمارستان‌هایی از آن نوع که می‌شناسیم و نشان دادن مدام بیمار و بیماری یا جزئیات درمان و نمایش مدام گرفتاری آدم‌ها، بستر دلنشینی برای شکل‌گیری یک مجموعه نمایشی نیست و اگر مجموعه‌های دوست داشتنی و پر مخاطب در دنیا بر این محور ساخته شده، اولا بطن هر داستان فرعی یا اصلی و یا حتی روابط کاراکترها چنان امیدوارانه و با تارهایی از فلسفه امیدواری به زندگی آمیخته شده که بیماری و فضای بیمارستان، تجربه محتوم و خیلی تلخی به‌نظر نمی‌آید و حتی با وجود نمایش جزئیات مربوط به پزشکی و صحنه‌های دلگیر بیمارستان، وضعیت وخیم بیماران، اتاق عمل و... آن‌قدر ویژگی‌های مثبت و جذاب در ساختار و اجرا وجود دارد که این فضای دلتنگ‌کننده را تبدیل به فضایی پر از کنش و واکنش‌های امیدوارانه از جنس زندگی یا نمایش روابط انسانی یا انسان‌دوستانه کند؛  چیزهایی که سریال «سایه تنهایی» به کلی فاقد آنهاست و در آن صرفا به تصویر روایتی کلیشه‌ای از ارتباط پرستار و بیمار و... اکتفا شده و متأسفانه تماشاگر تلویزیون در مقابل این سریال بسیار دست کم گرفته شده است.

منبع:   سایت بزرگ تفریحی فان شاد.کام

لابه لای حرف‌های شکیبایی در سال‌های مختلف

لابه لای حرف‌های شکیبایی در سال‌های مختلف
عطرش به تنم ماند...
* من آدم بسیار ساده‌یی هستم، آنقدر ساده که به راحتی می‌توانم باور کنم یک معلم‌ام یا یک روحانی. خیلی ساده می‌توانم باور کنم آدمی ‌هستم که از نویسنده‌یی دزدی می‌کند، به همین دلیل می‌توانم خیلی راحت در نقش قرار بگیرم. آنقدر در حس و حال شخصیت‌هایی که بازی می‌کنم، حل می‌شوم که گاه از طرف اطرافیانم به حواس‌پرتی متهم می‌شوم. (1369)
 
* شب اختتامیه نهمین جشنواره فجر وقتی روی صحنه رفتم و جایزه را لمس کردم، نمی‌دانم دستم گرفت یا یخ زد. آنقدر می‌دانم که انگار به دستم چسبیده بود. زمانی که از روی صحنه پایین می‌آمدم و تماشاگران تشویقم می‌کردند، تنم داغ بود و در واقع ترسیده بودم. ترس از آینده و مسئولیتی که سنگین‌تر شده است. (1369)
 
* راستش عطر «هامون» هنوز توی تنم مانده، بدجوری به من نشست. مرا بست. طوری شد که برای اینکه خودم را باز کنم مجبور شدم در فیلم‌های دیگری بازی کنم. عطرش به تنم ماند... اولش که مهرجویی طرح اولیه را به من داد، برق پراندم، از آن نقش‌هایی بود که یک بار در زندگی ممکن است به یک بازیگر پیشنهاد کنند. من هم مثل هر بازیگر دلم می‌خواست نقشی را بازی کنم که ایده آلم بود. (1372)
 
* به من نقشی پیشنهاد شد؛ پرسوناژی که جایی در فیلم، کودکی را کتک می‌زند. مناسبت هم نداشت و به همین دلیل من نقش را رد کردم. با اصول عقیدتی من نمی‌خواند... نقش منفی یا مثبت را آدم باید دوست داشته باشد و نه فقط دوست داشته باشد، باید بتواند به آن آدم پشت نقش بابت کارهایش حق بدهد. (1372)
 
* گاهی دیده ایم که بازیگر وقتی میزانسن برایش تشریح شده، گفته است «راه نمی‌دهد». من نمی‌دانم چطور ممکن است یک بازیگر حرفه‌یی چنین حرفی بزند. موضوع، باور کردن آن موقعیت است. قبول کنیم که آدم‌ها دو تا شخصیت دارند؛ یکی وقتی که در جمع هستند و دیگری در خلوت، وقتی تنها هستیم، راحت‌تریم. درست مثل بچه که بستنی می‌خواهد و با آن حرکت‌ها جلب ترحم می‌کند، آدم‌های بزرگ هم برای جلب نظر دیگران با کلام یا حرکت سعی می‌کنند ترحم دیگران را برانگیزند. اما اینکه چطور می‌شود یک بازیگر دنبال «مود» نباشد و نگوید راه می‌دهد یا نمی‌دهد، این دیگر به عشق به کار برمی‌گردد؛ به اینکه چقدر احترام می‌گذاریم به کاری که داریم انجام می‌دهیم. از بتهوون پرسیدند راز موفقیت تو در چیست. گفت در سه چیز؛ تمرین و تمرین و تمرین. تئوری را بشناسید و فراموشش کنید. (1375)
 
* همیشه در خانه ما بحث رفتن به کربلا و مشهد بود تا اینکه روزی یک حادثه کوچک اتفاق افتاد و پدر به آرزویش نرسید. او عادت داشت بعدازظهرها کنار حوض قالیچه کوچکی پهن می‌کرد و زیر درخت هلو می‌نشست. آن اتفاق جلوی من افتاد. پدر رفته بود توی حوض آبتنی کند. داشت از حوض بیرون می‌آمد که پایش لیز خورد و با صورت افتاد لب حوض و تیزی پاشوره یک طرف صورتش را شکافت. این زخم تبدیل شد به یک چیز مهلک که مراجعات متعدد به پزشک هم نتوانست جلویش را بگیرد... پدر دستمال سفیدی می‌بست روی صورتش که کسی متوجه زخم او نشود. معصومه خانمی ‌در خانه ما کار می‌کرد به عنوان دایه پدر. طبابت سنتی با داروهای گیاهی بلد بود. یادم می‌آید روزها به صورت پدرم زالو می‌انداخت و من با نگرانی شاهد این صحنه‌ها بودم. نگاه کردن به این صحنه‌ها در عین نگرانی برایم جالب بود. اینکه یک مریض با آن حال، چه حالت‌هایی دارد. و اغلب هم فکر می‌کردم من بهتر از پدرم می‌توانم نقش مریض را بازی کنم. به حساب بی رحمی‌ام نگذارید، هر صحنه متفاوتی در زندگی ام می‌دیدم، فکر می‌کردم یک نمایش است که اگر قرار شود یکی از این نقش‌ها را بازی کنم، باید خیلی طبیعی باشد. یعنی دوست داشتم معصومه خانم زالوها را بیندازد روی صورت من تا عملاً هم مرض و درد را حس کنم، یا حتی دلم می‌خواست جای معصومه خانم قرار بگیرم، (1375)
 
* ماها معمولاً وقتی با هم در یک فیلم یا سریال کار می‌کنیم، اینقدر صمیمی ‌می‌شویم، اینقدر شماره تلفن به هم می‌دهیم که انگار بهترین دوستان‌مان را بالاخره پیدا کرده ایم ولی وقتی فیلم تمام شد، دیگر به قول سینمایی‌ها «کات». طوری از هم بی‌خبر می‌مانیم که انگار کل آن تلفن دادن و گرفتن‌ها اجباری بوده یا مثلاً از روی تعارف بوده، قشنگی اختتامیه‌ها و جشن‌ها و مراسم به این است که همین فاصله‌ها را کمی ‌کم می‌کند. باعث می‌شود کسانی را که مدت‌هاست ندیده ایم، گاهی بعد از چند سال ببینیم. این حتی از خود آن رقابتی که دارد اتفاق می‌افتد و آن جایزه‌هایی که داده می‌شود، مهم‌تر است. (1386)
 
* در فیلم «اتوبوس شب» که حضورم جلوی دوربین کمتر بود، عملاً بیشتر از نقش اول کار می‌کردم چون همیشه کنار دوربین بودم. وقتی قرار بود بازیگر به روبه رو نگاه کند و به او اندازه نگاه می‌دادند که مثلاً باید کنار این لنز را نگاه کنی، من خودم یک جوری با پررویی و شوخی با فیلمبردار و ماچ کردن سه پایه دوربینش از او می‌خواستم به من فرصت بدهد کنار دوربین بایستم تا بازیگر مقابل به جای کنار لنز و اینها، به خود من نگاه کند و دیالوگش را بگوید یا بازی اش را بکند. وقتی بازیگر به گوشه لنز هم نگاه می‌کند، ممکن است نگاه خوبی داشته باشد. ولی وقتی همین نگاه را به چشم‌های من یا هر بازیگر کنار دوربین می‌کند، فروغ دیگری می‌آید توی چشم‌هایش. یک حس مرموز که هر چقدر هم تخیل داشته باشی، نمی‌توانی با یک تکه حلبی این ارتباط را برقرار کنی. (1387) 

داستان کابوس

داستان کابوس
چه خط آبی غلیظی پشت چشم داشت. موهای زردش از شال کوتاهش بیرون زده بود. پاهای باریک و سفیدش را روی هم انداخت...
 
 
بعداز سالها می‌رفتم که ببینمش. هفده سال گمش کرده بودم  و حالا به هیچ قیمتی حاضر نبودم که از دست بدهمش. دیوان حافظ توی کیفم بود. با دست لمسش کردم. یاد آنروزی افتادم که وقتی گوشی  را برداشتم صدایش گفت: 
اگر آن طایر قدسی زدرم باز آید             عمر بگذشته به پیرانه سرم باز آید
 
قدمهایم راتند کردم. چقدر حرف برای گفتن داشتیم. سوئیچ را که به ماشین انداختم نفس حبس شده‌ام را آزاد کردم. یاد حرف آن روزش افتادم که: «هروقت می‌گم بی‌محبتی توی صورت من نگاه می‌کنی که یعنی نه، اما نفست که تو سینه حبس می‌شه می‌فهمم که حق با منه»
 
ماشین را روشن کردم. چه روزهای خوبی می‌توانستیم توی این چند سال داشته باشیم و نداشتیم. تقصیر من بود. خوب برای هر کسی ممکن بود پیش بیاد، باید از اول فکر می‌کردم که اهل این حرفها نیست. توی این مدت  خوب فکر کرده بودم، یعنی کمی ‌بعد از این که خانه پدری را فروختیم و من هیچ نشانی از خودم به او  ندادم. به اصطلاح خودم می‌خواستم همه خاطراتش را از ذهنم پاک کنم، اما بعد فهمیدم اگر آرش به جای این که به من دل بسته شود گرفتار و اسیرش شده بود تقصیر او  نبود.
چقدر با خودم کلنجار رفتم، اما دیگر دیر شده بود و او هم بعداز فروش خانه هیچ نشانی به جا نگذاشته بود. همیشه خودم را سرزنش می‌کردم، اما بالاخره این کابوسها تمام می‌شد.
می‌خواستم انگشتان نازک و بلندش را ببوسم و بگویم: دروغ بود. من همین جا بودم. زیر سقف این شهر، با تو نفس می‌کشیدم و همیشه کابوس از دست دادن عزیزی را می‌دیدم که هیچ چیز را اندازه چشمان صادقش دوست نداشتم. حالا حتما او هم دنیایی حرف برای گفتن داشت، هفده سال بود که به خاطر یک تصور باطل، یک اشتباه بچه گانه بهترین دوستم را از دست داده بودم، چرا فکر کرده بودم این دختر ساکت و آرام، که ذره‌یی بدذاتی نداشت، می‌توانست این قدر تغییر کرده باشد.
 
به پارک مریم نزدیک می‌شدم. ماشین را گوشه ای پارک کردم. دیوان حافظ را به سینه فشردم لازم نبود شب که به خانه می‌بردمش او را به بچه‌ها معرفی کنم، دیوان حافظ را که کنارمان می‌دیدند، می‌شناختندش. چشمان صادقش هیچ وقت دروغ نمی‌گفت. آینه مهربانی بود. آن را از بر بودم.
از پله‌ها که پایین می‌رفتم سکندری خوردم. دیوان حافظ از دستم پرت شد. دختر جوانی زیر لب غرغر کرد. عذرخواهی آرامی ‌کردم، دیوان حافظ را از زمین برداشتم و دوباره راه افتادم.
مهم نبود که کتاب به این ارزشمندی، تنها یادگاری که از او برایم مانده بود، پاره شده بود حالا دیگر خودش در کنارم بود. اصلا دیگر کتاب را نمی‌خواستم، همه اشعار حافظ را از بر بود. نفسم را در سینه حبس کردم. کف دستانم عرق سردی کرده بود. می‌خواستم فریاد بزنم اما کلام روی زبانم خشک شد. نه حتما نیامده بود، این او نبود.
اما این زن روی همان نیمکتی نشسته بود که من قرارش را با مادر بهنوش، خجالتی‌ترین شاگرد کلاس، گذاشته بودم.
 
چه خط آبی غلیظی پشت چشم داشت. موهای زردش از شال کوتاهش بیرون زده بود. پاهای باریک و سفیدش را روی هم انداخت. عینک دودی ای را از کیفش درآورد و روی مجله لاتین روی نیمکت گذاشت. نگاهی به ساعت صفحه بزرگش کرد و بعد سیگاری روشن کرد. کسی به من تنه زد، با عصبانیت برگشتم اما رفته بود. آب دهانم را قورت دادم، دیوان حافظ را پشتم قایم کردم. سرفه امانم را برد. نگاهم کرد. با اشاره پرسیدم که ساعت چند است. با خونسردی نگاهی کرد و گفت: یک ربع به چهار.
قدمهایم راتند کردم. این بار مراقب بودم تا به کسی تنه نزنم. سویئچ را به ماشین انداختم. کتاب را روی صندلی عقب پرت کردم و پایم را روی گاز فشردم. باید قبل از آمدن بچه‌ها به خانه می‌رسیدم.
نویسنده: مهدیه کوهیکار 

آیا می‌توانید راز این عکس را متوجه شوید؟!

www.funshad.com

به نظر شما وقتی که تصویر جابجا میشود تعداد افراد فرق میکند؟!

اگر اینطورهست دلیلش رو هم میتوانید بگوئید؟!