.:: دومیـــــــــم | سرگرمی دانلود آموزش ::.

طنز جوک sms فال اخبار جنجالی عکس دانلود تفریح اموزش جومونگ عکس بازیگر هالیوود کلیپ های موبایل ترفند ها نرم افزار مجانی

.:: دومیـــــــــم | سرگرمی دانلود آموزش ::.

طنز جوک sms فال اخبار جنجالی عکس دانلود تفریح اموزش جومونگ عکس بازیگر هالیوود کلیپ های موبایل ترفند ها نرم افزار مجانی

لیلا بلوکات : مطبوعات مرزها را حفظ کنند

 لیلا بلوکات که هم اکنون با مجموعه"یوسف پیامبر"مهمان خانه های شماست و با "اخراجی ها 2" در ثبت رکورد فروش تاریخ سینمای ایران همراه است و طرفداران زیادی نیز پیدا کرده است. کار خود را با مجموعه روزهای زندگی در سال 78 آغاز کرده اکنون در اندیشه رشد و پیشرفت در حرفه بازیگری است و اعتقاد دارد تازه در ابتدای راه قرار دارد.آنچه در زیر میخوانید گفتگوی ما و لیلا بلوکات است:

لطفاً بیوگرافی خودتون را بفرمایید:

لیلا بلوکات هستم متولد 1360 در رشتة کارشناسی فرش تحصیل کردم و 3 سال کار تأتر کردم از سال 78 با سریال «روزهای زندگی» به کارگردانی سیروس مقدم وارد کار تصویر شدم.

چی شد که از کارشناسی فرش به بازیگری رسیدید؟

خب من کلاً از ابتدا به کارهای هنری علاقه داشتم ولی از روز اول به بازیگری فکر می‌کردم. در کل یکی از دغدغه‌های اصلی زندگی من بود. زمان ورود به دبیرستان خیلی تلاش کردم در هنرستان صدا و سیما ادامة تحصیل بدهم که نشد و هنرستان‌های دیگر هم رشتة مورد نظر من را پوشش نمی‌دادند. ولی در نهایت دوره‌های بازیگری را گذرانده‌ام و قبل ز ورود به کار تصویر 5-6 کار تاتر داشتم و در کل با بازیگری غریبه نبودم.

حضورتون در کارهای تاریخی رو باید به حساب علاقة خودتون به این نوع کارها گذاشت یا دلیل دیگری دارد؟

خب من خودم کارهای تاریخی رو به نوعی خیلی دوست دارم. اما به نظرم دلیل اینکه همکاران برای کارهای تاریخی به سراغ من می‌آیند به‌خاطر فیزیک صورتم است و به‌نوعی فرم صورتم خیلی جوابگوی تیپ‌های تاریخی هست و خود من هم متفاوت بودن را دوست دارم و علاقه‌دارم تیپ‌های مختلف را تجربه کنم.

funshad.com|عکس بازیگران ایرانی و خارجی 

کارکتر نفرتی‌تی چه ویژگی‌هایی داشت که شما حاضر شدید در یان نقش حاضر شوید؟

من از ابتدا قرار بود که در نقش دوران جوانی زلیخا ظاهر شوم ولی یکسری اتفاقات رخ داد که باعث شد من از این قضیه منفک بشوم و بعد از این نقش کارکتر نفرتی‌تی به من پیشنهاد شد و خوشبختانه با این شخصیت بیگانه نبودم و یکی دیگه از عواملی که باعث شد من این نقش را بازی کنم علاقة شخصی خودم به داستان حضرت یوسف بود و این سوره را در بین سوره‌های قرآن خیلی می‌پسندم این سوره زیباترین سورة قرآنی است و خیلی خوشحالم که در این سریال بازی کرده‌ام.

و فکر می‌کنید در ایفای این نقش موفق بودید؟

به هر حال فکر می‌کنم خیلی از بازیگران هستند که هیچ وقت از نتیجة کارشان راضی نیستن و من هم از این قاعده مستثنی نیستم و فکر می‌کنم نفرتی‌تی جای کار بیشتری داشت ولی با توجه به عکس‌العمل مردم که خیلی از لطف همه سپاسگزارم، این شخصیت نظر مساعد مردم را داشته و دیدگاه مردم به این شخصیت مثبت بوده.

مطالعه هم داشتید در این مورد؟

بله. نفرتی‌تی یک چهرة شناخته شده تاریخی است. که حتی یک مستند هم در موردش ساخته شده و در کتب مختلف از جمله «سینوهه» بهش پرداخته شده است و به نوعی در همة کارهایی که در این زمینه ساخته شده نفر‌تی‌تی در آن حضور داشته است و حتی مجسمة نفرتی‌تی هم در مصرباستان ساخته شده است.

شما الان که نفرتی‌تی رو بازی کردید اگر حق انتخاب دوباره داشته باشید بین زولیخا و نفرتی‌تی کدام رو انتخاب می‌کنید؟

البته که زلیخا، ولی خب دیگر تکرار نمی‌شود و الان هم خیلی خوشحالم که خانم ریاحی در این نقش بازی کردند و همچنین فوق‌العاده بوده‌اند.

شما در فیلم اخراجی‌ها 1 بازی کردید و سکانس‌های شما حذف شده؟ اولاً ناراحت شدید؟ دوماً بعد از این اتفاق چرا دوباره اخراجی‌های 2 رو قبول کردید؟

ببینید هرکسی برای کاری که زحمت کشیده ناراحت می‌شود اگر کاری کند و کارش دیده نشود ولی خوب، چون به ما خبر دادند و از ما اجازه گرفتند یک مقدار از این ناراحتی کم شد و اتفاقاً موقعی که اخراجی‌های 2 به من پیشنهاد شد من با خودم گفتم از کجا معلوم که باز هم سکانس‌های من حذف نشود و من نمی خواستم این کار را قبول کنم ولی وقتی دیدم که همکاران اصرار کردند و همچنین بازی در کنار بزرگان سینما حتی برای نقشی کوتاه بسیار ارزشمند است یک روز قبل از شروع کار این پروژه را قبول کردم و قرارداد بستم. 

شما در دو فیلمی که رکورد فروش را در کشور ما زده حضور داشتید. اخراجی‌های 1 و 2. آیا می‌توان شما رو یک بازیگر تجاری تلقی کرد. نظرتون‌رو در این مورد لطفاً برای ما بگید.

خیر، به‌هیچ وجه من بازیگر تجاری نیستم. چون هنوز به طور کامل وارد عرصة بازی در سینما نشده‌ایم و نمی‌توان با قطعیت نظر داد. هرچند لازم به‌ذکر است که ما خیلی بازیگرهایی داریم که با فیلم‌های تجاری وارد کار شدند ولی بعد از چند کار خودشان را جرگة بازیگرهای تجاری بیرون کشیدند و به بازی در فیلم‌های معناگر و خاص پرداختند و موفق هم شدند. در مورد خودم هم باید بگم که من خودم‌رو متعلق به هیچ سینمای خاصی نمی‌دونم حالا چه تجاری یا هنری و سعی می‌کنم کاری رو که به من پیشنهاد شده به‌نحو احسن و خوب انجام دهم و در انتخاب‌هایم دقت عمل بیشتری داشته باشم این مسیری است که باید تعادل در آن حفظ شود و به جاده‌خاکی برخورد نکرد.

تعریفتون‌رو از ستاره برای ما بگید. لطفاً:

ببینید ما تو کشورمان دو نوع ستاره داریم و آن هم به این دلیل که ما در کشورمان تعریف دقیقی و جا افتاده‌ای از ستاره نداریم بیشتر همکاران برای فروش فیلم و گیشه دنبال بازیگرانی می‌روند که از نوعی ستاره هستن و فقط تیپ و چهره دارند ولی نمی‌توان بازی قابل قبولی از آنها دید و مردم هم به‌خاطر ایشان می‌روند و نوع دیگری از ستاره را هم داریم که هم مردم به خاطر سینما دوستشان دارند و هم فوق‌العاده از نظر بازیگری توانا هستند که من به نوبة خود ستاره بودن نوع دوم رو می‌پسندم.

شما فکر می‌کنید تا الان فیلم‌هایی که بازی کردید به خاطر چهرتون بازی کردید یا بازیتون؟

خب، خود من فکر می‌کنم بیشتر به‌خاطر چهره بوده چون تا الان به اون شکل نتوانستم بازی خودم را نشان بدهم. خوب شاید من دوست داشته باشم نقش یک زن بدبخت خیابونگردِ کارتون خواب را هم بازی کنم ولی این کار ریسکش خیلی برای کارگردان‌ها بالاست چون ممکن است بگویند تو تا الان نقش یک دختر مقتدرِ زیبارو را بازی کردی و حالا بخواهید چنین نقشی را بازی کنید ممکن است جواب ندهد در صورتی که من خودم واقعاً دوست دارم در چنین نقش‌هایی بازی کنم چون به‌نظرم بیشتر بازی مهمِ تا چهره.

دوست دارید بیشتر نقش‌هایی بازی کنید که نیازمند تاکتیک باشه یا نقش‌هایی که حسی و درونگرا باشه؟

100٪ حسی. چون فکر می‌کنم تا الان بیشتر نقش‌هایی که بازی کرده‌ام نیازمند یک بازی تکنیکی بوده تا یک بازی حسی و خودم دوست دارم تا یک نقشی به من پیشنهاد بشود که بتوانم با حسِ خودم آن نقش را باورپذیر کنم و یک بازی حسی از خودم ارائه بدهم. وقتی با حس دورنی دربارة یک نقش کنکاش کنید بازدهی بهتر و بیشتری خواهد داشت و همچنین ماندگاری بیشتر.

رابطتون با مطبوعات چطوره؟

خیلی خوب. بازیگر و مطبوعات لازم و ملزوم هم هستند. ول من فقط دوست دارم که بعضی از دوستان که در این حوزه‌ی کاری هستند پاشون‌رو از حد و حدود خودشون اینورتر نگذارن و دیگه کارشون تبدیل به آزار و اذیت هنرمندان نشود.

اگر یک دیوار سفید داشته باشید چه جمله ای روش می نویسید؟

دوران عشق گذشت و ما هنوز زنده‌ایم                 در حیرتم من از این سخت‌جانی خود

مصاحبه جالب با حسین رضازاده

 

می گویند شما پهلوان ترین مرد دنیا هستید، درست است؟
خب می گویند دیگر! درستی اش را من نمی توانم تایید کنم.

می گویند از هرکول هم قوی ترهستید. راست می گویند؟
هرکول یک قهرمان افسانه ای بود. ما هم سنگین ترین وزنه دنیا را زده ایم. سه - چهار بار در سیدنی و آتن و مسابقات جهانی و شاید چون قویترین مرد جهان هستیم، به این خاطر می گویند.

شنیده اید به شما می گویند هرکول ایران؟
بله، می گویند.

چرا رستم نگویند؟! هرکول غربزده است.
رستم هم می گویند. اما بله، رستم بهتر است. پهلوان افسانه ای خودمان است.

آدم احساس می کند رستم از هرکول قوی تر است.
بله! چون رستم مال ایران است.

فکر می کنید عبور از هفت خوان سخت تر است یا رسیدن به قهرمانی المپیک؟
هر دو تایش. برای رسیدن به قهرمانی المپیک مثال می زنند که باید از هفت خوان رستم رد بشوی. واقعا هم همینطور است. طلای المپیک گرفتن زحمت و زجر دارد.

محراب فاطمی در جایی گفته است من از رضازاده قوی تر هستم. می دانید؟!
خبرنگارها اینطور نوشتند. او نگفته است. من با محراب رفیق هستم. خودش به من زنگ زد گفت من این را نگفته ام.
تازه! در ادامه اش گفته اند آقای رضازاده فقط یک کار می کند، وزنه را یک ضرب بالا می برد و دو ضرب بالا می برد، اما ما روی
مچ تا گردن کار می کنیم! این درست است؟
محراب گفت من نگفته ام، اما خب رشته وزنه برداری رشته دیگریست و المپیکی است و لقبش هم قویترین مرد جهان است . کلا شعار المپیک سه تاست: سریعترین و قویترین و بالا ترین. قویترین که در فوق سنگین وزنه برداریست. سریعترین دو صد متر است. بالاترین هم پرش با نیزه است. رشته وزنه برداری هم چندین سال در المپیک قدمت دارد و هفتاد و هشتمین دوره از مسابقات جهانی اش برگزار شده است. ولی خب بعضی خبرنگارها می نویسند دیگر.

ادامه مطلب ...

اظهارات جالب جکی‌چان درباره جامعه آزاد

 
اگر شما آزادی داشته باشید آن‌وقت دلتان می‌خواهد که هر کاری را که دوست دارید انجام دهید و این تقریبا همان چیزی است که در حال حاضر در هنگ کنگ با آن روبرو هستیم.
فارس: جکی چان عقیده دارند مردم چین باید تحت کنترل و نظارت باشند و جامعه آزاد برای چین و هنگ‌کنگ مناسب نیست.

این بازیگر هنگ‌کنگی‌تبار در شرایط فعلی، آزادی را مناسب حال مردم چین و هنگ کنگ نمی‌داند!

بازیگر اکشن کار سینمای هنگ کنگ دیروز در یک جلسه رسمی سینمایی در هنگ کنگ اعلام کرد مطمئن نیست یک جامعه آزاد چیز خوبی برای چین و یا هنگ‌کنگ باشد و اضافه کرد: «من فکر می‌کنم ما چینی‌ها نیازمند آن هستیم که تحت کنترل باشیم».

اظهارات جکی چان با استقبال و کف زدن‌های زیاد حاضران در این جلسه همراه بود.

بازیگر 55 ساله هنگ کنگی زمانی که از وی پرسیده شد نظرش درباره سانسور و سخت‌گیری‌های دولت چین چیست؟، جواب داد: پاسخی که من می‌دهم فقط اختصاص به هنرمندان و فیلمسازان چینی ندارد بلکه منظورم کل جامعه چین است. من نمی‌دانم که اگر در شرایط فعلی به ما آزادی کامل داده شود چه خواهیم کرد و آیا چنین مسئله‌ای برای ما خوب است یا نه. در این رابطه من کاملا گیج شده‌ام. اگر شما آزادی داشته باشید آن‌وقت دلتان می‌خواهد که هر کاری را که دوست دارید انجام دهید و این تقریبا همان چیزی است که در حال حاضر در هنگ کنگ با آن روبرو هستیم.

این نوع وضعیت سیاسی و اجتماعی یک جور کائوس و هرج و مرج است. این همان وضعیتی است که در حال حاضر در کشور تایوان هم وجود دارد.

جکی چان در ادامه صحبت‌های خود گفت: به همین دلیل است که من احساس می کنم که ما چینی‌ها نیازمند آن هستیم که به نوعی تحت کنترل باشیم.

اظهارات جکی چان در عین حال که با استقبال مسئولین دولتی و حزب کمونیستی چین روبرو شده است واکنش‌های منفی را از سوی برخی از گروه‌های اجتماعی به همراه داشته است.

معترضان به اظهارات چان عقیده دارند او به گونه‌ای صحبت کرده که مورد پسند دولت باشد تا شاید از این راه بتواند به موفقیت‌های هنری بیشتری دست پیدا کند.

این در حالی است که «جکی چان» در ادامه صحبت‌های خود با اشاره به وضعیت هنری خود گفته بود که در آغاز فعالیت‌های هنری‌اش تحت تاثیر بروسلی بازیگر کاراته‌کار معتبر دهه 70 هنگ‌کنگ قرار داشت.

وی در روزهای آغازین حضورش در هالیوود تلاش کرد تا از سایه «بروس لی» بیرون بیاید و خودش را به عنوان یک بازیگر مستقل مطرح کند.

او پس از تلاش زیاد توانست به این خواسته دست پیدا کند.

جکی چان از معدود بازیگران آسیای جنوب شرقی است که شهرت زیادی در آمریکا و اروپا دارد.
نکته جالب در صحبت‌های جکی چان انتقاد او از کیفیت بد کالاهای چینی بود.

وی هنگامی که درباره شیرهای مسمومی که به هزاران کودک چینی در سال قبل داده شد و باعث مسمومیت آنها شد گریه‌اش گرفت در عین حال وی با خنده و شوخی گفت: اگر من قرار باشد یک تلویزیون بخرم مطمئن باشید مدل ژاپنی‌اش را می‌خرم زیرا مدل چینی آن ممکن است زمانی که روشن است، منفجر شود

نیلوفر امینی مجری برنامه «دخترانه»

نیلوفر امینی فر در یکی از روزهای تیرماه سال 1364 به دنیا آمد.وی از همان دوران دبیرستان به خاطر علاقه ای که به عرصه هنر داشت پیشنهاد های بسیاری در زمینه بازیگری فیلم های سینمایی و سریال ها دریافت کرد.اما به علت مخالفت پدرش به تمام آنها پاسخ منفی داد.خانواده وی ورود به عرصه هنر را منوط به قبول شدن در دانشگاه عنوان کردند.امینی فر هنگامی پا به عرصه اجرا گذاشت که در امتحانات ورودی دانشگاه قبول شده بود.وی در سال 1383 با گذراندن تست مجری گری در خانه فرهنگ نیمرخ وارد سازمان صدا و سیما شد.مدیر گروه خانواده وقتی تست او را دید،پیشنهاد کرد به خاطر اجرای خاص و دخترانه اش به برنامه «دخترانه» برود



وی به این برنامه رفت و اولین اجرای زنده را تجربه کرد.بعد ها وقتی با سحر رضوی همراه شد،«زن در رسانه» را برای همین گروه اجرا کرد.به دنبال اجراهای خوب و موفق وی،از امینی فر دعوت می کنند تا بازیگری در فیلم و سریال را هم تجربه کند.از فعالیت های  او در عرصه بازیگری،می توان به تله تئاتر «مرغ سحر» اشاره کرد.همچنین سریالی به نام پنجره که شاهد پخش آن بودید.(سریال نمایشی گروه خانواده شبکه اول)

امینی فر پس از اینکه مدتی «دخترانه» را اجرا کرده بود،با شروع برنامه تازه ها به این برنامه رفت.پس از حدود یک ماه از اجرای این برنامه،به پیشنهاد مدیر گروه،از بین اجرای هر روزه «تازه ها» و اجرای فصلی «دخترانه» ترجیح داد به گروه برنامه «دخترانه» وفادار بماند و به همین علت به «دخترانه» بازگشت.امینی فر در همان یک ماهی که برنامه «تازه ها» را اجرا می کرد،مسئولیت تهیه خبر و نویسندگی برنامه را هم بر عهده داشت.وی در زمینه نریتوری نیز فعالیت های بسیاری داشته است.

امینی فر به واحد دوبلاژ نیز رفته و شاید در آینده ای نزدیک صدای او را در برخی از آثار سینمایی و تلویزیونی بشنویم.

او دانشجوی کارشناسی رشته مشاوره و راهنمایی است و مشاوره دهنده به چند شرکت تبلیغاتی...

ده‌نمکی: اخراجی‌های 3 را سیاسی‌تر می‌سازم

وی در ادامه تصریح کرد: این‌ها، سال ها در فیلم هایشان گفتند چرا جنگیدید؟، ولی من در اخراجی‌ها گفتم اگر نمی‌جنگیدیم باید به صدام می‌گفتیم «آق دایی».

فارس: مسعود ده‌نمکی در پاسخ به یکی از حاضرین در جلسه نقد فیلم «اخراجی‌ها2» مبنی بر اینکه چرا در مورد افرادی که سکوت کردند، فیلم نمی‌سازید، گفت: «اخراجی‌ها3» را سیاسی‌تر می‌سازم.

ادامه مطلب ...

ادعاهای بامزه تهمینه میلانی درباره منتقدان فیلم خودش و فیلم بیضا

«تهمینه میلانی» گفت: «سوپراستار» در مورد آدم‌هایی است که دچار خودشیفتگی می‌شوند و فکر می‌کنند به دلیل موقعیتی که جامعه به آنها می‌دهد، می‌توانند چشم جامعه را در‌بیاورند.

«تهمینه میلانی» درباره آخرین فیلم خود، برخورد منتقدان و مردم با «سوپراستار» و همچنین سرنوشت فیلم به نمایش درنیامده‌اش (تسویه حساب) صحبت کرد.

*در زمان جشنواره فیلم فجر در مورد برخی از فیلم‌ها اتفاقات عجیب و غریبی افتاد که یکی از این فیلم‌ها«سوپراستار» بود،فکر می‌کنید اصولا چرا این اتفاق در مورد شما و فیلم «سوپراستار» به خصوص در نقد‌ها رخ داد؟


- فیلم من در مورد آدم‌هایی است که دچار خودشیفتگی می‌شوند، آدم‌هایی که فکر می‌کنند به دلیل موقعیتی که جامعه به آنها می‌دهد می‌توانند چشم جامعه را در‌بیاورند. همذات‌پنداری بقا این نوع افراد را هر کسی نمی‌تواند داشته باشد مگر افرادی که شخصیتی شبیه به «سوپراستار» داشته باشند. چیزی که من متوجه شدم، به ویژه در بین جامعه منتقدان، این بود که درست است که در مورد «سوپراستار» یک جو از قبل ساخته شده بود، اما خیلی از افراد کاملا شخصی با موضوع فیلم برخورد کردند و حتی در برخی نقدها نوشته شد که تهمینه میلانی چه‌کار به زندگی خصوصی ما دارد؟!... در حالی که من دارم در«سوپراستار» در خصوص آدمی صحبت می‌کنم که زن در زندگی او هیچ نقشی ندارد و اصولا برای زن ارزشی قائل نیست. در نشست پرسش و پاسخ فیلم هم دقیقا کسانی به این حمله کردند که به لحاظ فساد شخصیتی کاملا شبیه به شخصیت «سوپراستار» من هستند و چون این افراد یک عده دنباله‌رو دارند طبیعتا جوی منفی علیه فیلم به راه افتاد. متاسفانه باید قبول کنیم که در حال حاضر نزدیک به نود درصد از منتقدان ما کم سواد هستند و یادمان باشد که کم‌سواد‌ها بسیار خطرناک‌تر از بی‌سواد‌ها هستند.چرا که بی‌سواد‌ها ادعایی ندارند و آماده‌اند تا یاد بگیرند اما کم سواد می‌خواهد خودش را مطرح کند و وسیله هم هدف را توجیه می‌کند، بنابراین این افراد از هر وسیله‌ای استفاده می‌کنند که خودشان را مطرح کنند و این نکته را در نظر بگیرید که حمله به فیلمسازی نظیر «بهرام بیضایی» این افراد را بزرگ خواهد کرد.


«بیضایی» اگر منتقد دولت بود، منتقدنماها او را نمی‌کوبیدند


* یعنی به دلیل اینکه برخی منتقدان کم‌سواد جریان اصلی را عوض می کنند، خطرناک‌تر هستند؟


- کاملا، کم‌سواد‌ها دنباله روی می‌کنند و بنابراین اتفاقی که افتاد این بود که انگار ما یک تلنگر روانی به یکسری از افراد زدیم و آنها جو و آب را گل‌آلود کردند تا فیلم نابود شود، چرا که از حرف‌های مطرح شده در فیلم دردشان گرفته بود.اگر دقت کنید در خیلی از فیلم‌های من نظیر«نیمه پنهان»، «دو زن» و «واکنش پنجم» این اتفاق افتاده است. و هر طیفی که موضوعات فیلم‌هایم به آنها برخورد شروع کرد به جوسازی علیه فیلم و جاروجنجال به پا کردند که در «واکنش پنجم» کار به یکسری جاهای بسیار وحشتناک کشید و یا در مورد «نیمه پنهان» که من را به زندان هم انداختند. به همین دلیل، انگار فیلم‌هایی که من می‌سازم یکسری از آدم‌ها را متلاطم می کند و گرنه مسئله که واضح و مبرهن این است که بازی‌ها،کارگردانی، نور، صدا، دکور، میزانسن و ... همه خوب هستند، یعنی اینکه فیلم‌های من سروشکل درستی دارند و کاملا سینمایی هستند و مخالفت‌ها کاملا ایدئولوژیک هستند.
اما در مورد آقای بیضایی و فیلم «وقتی همه خوابیم» هم باید بگویم که اگر وی به جای اینکه سرمایه‌داری را نقد کند، به دولت یا جریانی در وزارت ارشاد حمله می‌کرد از نظر این منتقدان کم‌سواد، آدمی بسیار رادیکال بود و فیلم این ایشان بهترین فیلم جشنواره می‌شد. چون این افراد فقط به دنبال جاروجنجال‌های سیاسی هستند در حالی که نکته‌ای که آقای بیضایی در فیلم‌شان مطرح می‌کند به معنای واقعی کلمه درد سینمای ایران است.نمی‌گویم مشکلات سیاسی مهم نیست اما بنا به دلایلی ما نمی‌توانیم خیلی واضح به آنها بپردازیم ولی دلیل ندارد که ما به مشکلات دیگر توجه نکنیم. در مورد «وقتی همه خوابیم» می‌شود ایراداتی فنی از فیلم گرفت اما ایراد آن چیزهایی که منتقدان کم‌سواد مطرح کردند نبود. و اگر بخواهم خیلی صریح صحبت کنم، انگار این افراد نوکران سرمایه بودند که اینچنین واکنش نشان دادند!

* مسئله جالب هم در همین نکته است که به هیچ عنوان نمی‌توان از موضوع فیلم و حواشی سینما که بیضایی به آنها اشاره کرده است ایراد گرفت و مدعی شد چنین چیزی وجود ندارد.


- این موضوع کاملا در سینمای ما وجود دارد... دقیقا مانند «سوپراستار» که نمی‌توان منکر وجود چنین شخصیت‌هایی شد چرا که در جامعه سیاسی،فرهنگی،هنری و ورزشی ما چنین افرادی وجود دارند.

* ولی یک نکته‌ای که در مورد «سوپراستار» برای خود من جالب بود این است که شما در زمان نمایش فیلم در جشنواره خیلی تلاش کردید که این نکته جا بیفتد که فیلم مصداق عینی ندارد اما واکنش‌ها نشان داد که انگار مصداق‌های زیادی از این شخصیت می‌توان در جامعه پیدا کرد که موضوع فیلم به برخی برخورد.


- نکته مهم دقیقا در همین جا است.من از روی یک آدم این فیلم را ننوشته بودم که مثلا بگویم من این فیلم را از روی شخصیت فلان آقا نوشتم. اما بالاخره کور که نیستیم و جامعه خودمان را می‌شناسیم و می‌بینیم که چه اتفاقتی در آن می‌افتد. و به نظر این فیلم‌هایی که برخی را به درد آورد دقیقا به همین دلیل است که آنها خودشان را در قالب آن شخصیت‌ها دیده‌اند.
شما توجه کنید به بخش‌هایی جامعه منتقدان سینمایی ما که متاسفانه سواد کافی ندارد و اغلب آنها دنباله روی می‌کنند- بازهم تاکید می‌کنم که همه منتقدان را نمی‌گویم چرا که عده‌ای از منتقدان ما و بخصوص منتقدان جوان بسیار با شعور و فهمیده هستند- ولی اغلب طرز فکر خاصی ندارند و دنباله روی افراد موفق هستند، بنابراین از آنجائی که «سوپراستار» آدم‌های خودخواهی را که از موقعیت خود در جامعه سوء استفاده می‌کنند، همذات‌پنداری با این فیلم به شدت زیاد است و به همین دلیل به شدت با روان آدم‌ها بازی می‌کند. من سردبیر روزنامه‌ای را می‌شناسم که بعد از نمایش فیلم در سالن مطبوعات با صدای بلند گفته است که حالا کار میلانی به جایی رسیده که وارد زندگی خصوصی ما می‌شود.در حالی که اصلا شخصیت اصلی من «سوپراستار» بود و سردبیر یک روزنامه نبود اما این آدم خودش را جای شخصیت اصلی فیلم احساس کرده بود و همین موضوع خوشایندشان نبود.

منتقدان را تشویق می‌کنم که بیشتر فیلم ببینند و مطالعه کنند
-------------------------------------------------------------------------------


* نکته قابل توجه واکنش آرام بیضایی و به خصوص شما بود که بدون این که تحت‌تأثیر جو موجود قرار بگیرد تقریبا تمامی سوالات را پاسخ دادید.
- به دلیل اینکه ما این شرایط را درک می‌کنیم و به عنوان مثال وقتی که می‌بینم در جلسه نقد و بررسی فیلم به جای اینکه راجع به محتوای فیلم از من سئوال شود، یک منتقد کم سواد و پرادعا از من می‌پرسد که «شهاب حسینی» انتخاب چندم من بوده! طبیعی است که من چه واکنشی نشان می‌دهم. اصلا این که «شهاب حسینی» انتخاب چندم من بوده، چه تاثیری در پیشبرد داستان دارد؟ وقتی نوع سوالات و بینش در همین حد است من هم جواب خاصی ندارم. به همین دلیل منتقدان را تشویق می‌کنم که بیشتر فیلم ببینند و مطالعه کنند، تاریخ را بدانند و به ویژه تاریخ معاصر را خوب مطالعه کنند. اما یک منتقد بیست ساله من را نصیحت کرده است که شما بهتر است بروی و در مورد همان مسایل زنان فیلم بسازی! چشم حتما این کار را خواهم کرد!

* ولی بر خلاف نظرات منتقدان، مردم از فیلم خوب استقبال کرده‌اند، دلیل این دوگانگی را در چه می‌دانید؟


- من فکر می‌کنم «سوپر استار» در کل فیلم مثبتی است و استقبالی هم که توسط مردم شد و واکنش‌هایی را که شخصا دیدم متوجه شدم که بسیار روی مخاطبان تاثیر گذاشت و فیلمی است که می‌شود با خانواده به سالن سینما رفت و به تماشای این فیلم نشست. فیلمی است که سن ندارد و هر کسی با یک بخشی از این فیلم ارتباط برقرار می‌کند و چنین چیزی به هیچ عنوان در سینما کار ساده‌ای نیست. به وبژه اینکه اسم فیلم را هم گذاشتند معناگرا، چون وقتی که من این فیلم را ساختم نمی دانستم که قرار است معناگرا شود و هدفم فقط ساختن یک فیلمی بود که خانوداه‌ها را به سالن سینما بکشاند.

* پس چرا فیلم را در بخش معناگرا نمایش دادند؟

- به نظر من اشکالی ندارد و اگر دوست دارند فیلم را معناگرا بدانند، بگویند «سوپراستار»معناگرا است به دلیل اینکه معناگرا بودن که چیز بدی نیست و اصلا باعث افتخار است که فیلمت را جزو ژانری دسته بندی کنند که با ارزش است.و در این بین اگر منتقدی واکنشی داشته نسبت به این اسم معناگرایی نشان از کم سوادی او است و فیلم من را هم زیر سئوال برد.

* یعنی شما معتقدید همین نمایش برخی فیلم‌ها در بخش معناگرا و خاطره‌های نه‌چندان خوشایندی که منتقدان از نمایش فیلم‌های غیرمرتبط با این بخش دارند باعث می‌شود با یک پیش‌داوری فیلم را نگاه کنند؟


- اگر هم اینگونه باشد من کارگردان تقصیری ندارم.ولی نکته جالب این است که اگر همین فیلم را کارگردانی دیگری ساخته بود که کارش ساخت فیلم معناگرا بود،اگر همه جوایز جشنواره را هم به او می‌دادند کسی صدایش در نمی‌آمد.یعنی مسئله آنها محتوای «سوپراستار» نبود و با شخص تهمینه میلانی مشکل داشتند و دارند. اما یک نکته ای در این وسط فراموش شد و هیچ‌کس توجهی نکرد که حتی اگر این فیلم معناگرا هست که هست و معنا دارد، با تعریفی که تا به امروز از سینمای معناگرا شناخته‌ایم کاملا متفاوت است.‌ «سوپراستار» فیلمی است که در یک جامعه شهری ساخته شده در حالیکه معمولا فیلم‌های معناگرای ما در روستا،کوه،دشت، بیابان،بقعه، امام زاده و نظیر این‌ها ساخته می‌شوند در حالی که «سوپراستار» در فضایی بسیار مدرن شهری و راجع به یک سوپراستار سینما است، برخلاف سایر فیلم‌های معناگرا ریتمی بسیار تند و بالایی دارد.بنابراین منتقدین به جای نگاه سطحی به فیلم و تسویه حساب‌های شخصی با شخص تهمینه میلانی، می‌توانستند به این ویژگی‌ها توجه کنند اما متاسفانه کسی این موارد را ندید.

* به نظر می‌رسید برای دریافت پروانه ساخت فیلم هم با مشکل مواجه شدید در این مورد هم توضیح دهید؟

نکته مهم دیگر در مورد «سوپراستار» این است که برخلاف سایر فیلم‌های معناگرا که با هزینه‌های دولتی ساخته می‌شوند این فیلم کاملا با سرمایه شخصی ساخته شده است و این قبیل فیلم‌ها معمولا هم نفروش هستند و در نهایت تلویزیون آنها را می‌خرد و نمایش می‌دهد. و «سوپراستار» شاید اولین فیلم معناگرا باشد که تهیه‌کننده و کارگردان کاملا مستقل دارد، کاری سفارشی نیست و از دل‌شان برآمده است و خودمان خواستیم که این فیلم را بسازیم و بسیار برای ساخت آن سختی کشیدیم به طوری که فقط ٧ ماه طول کشید تا پروانه ساخت فیلم صادر شود.و حتی با یکی از اعضای کانون کارگردانان که در شورای صدور پروانه ساخت بود درگیری لفظی پیدا کردم.چرا که معتقد بودم ایشان به عنوان یک سینماگر باید در مقابل دیگران از من دفاع کند و عجیب این است که ایشان هم به صف مخالفان صدور پروانه ساخت به «سوپراستار» پیوسته بود!

«تسویه حساب» از برخی فیلم‌های به‌نمایش درآمده، بهتر بود
----------------------------------------------------------------------------------

* برخی مرزبندی‌ها در سینمای ما، واژه‌ای را ناخودآگاه به وجود آورده به نام فیلم فاخر که همین موضوع باعث شده تا یکسری از افراد و اسامی بودجه‌های کلان‌تری را بگیرند و از برخی دیگر حتی معمولی‌ترین حمایت‌ها هم صورت نگیرد، این تقسیم‌بندی‌ها تا چه حد می‌تواند به ضرر سینما تمام شود؟


- متاسفانه بعد از انقلاب چنین چیزی در سینمای ما باب شد، یعنی از دوره ای که بنیاد سینمایی فارابی تشکیل شد و تجهیزات و امکانات در اختیار این بنیاد قرار گرفت در طول سال‌هایی که کار کرده‌ام همواره این اجحاف را با تمام وجود حس کرده‌ام. حتی سر فیلمبرداری «کاکادو» مسولان فارابی دوربین را از من گرفتند و بردند سر صحنه فیلمی که فکر می‌کردند که مال خودی‌ها بود و اتفاقا فیلم بدی هم از آب در آمد.یعنی ده روز فیلمبرداری من را تعطیل کردند تا آن فیلم خاص به جشنواره فجر برسد. بنابراین در طول این سال‌ها به این نتیجه رسیده‌ایم که ما بچه‌ زن عقدی نیستیم و چون بچه زن عقدی نیستیم، توجهی هم به ما نمی‌شود و همواره کسان دیگری که نور چشمی و خودی هستند مورد توجه قرار می‌گیرند! من فیلم به‌نمایش درنیامده‌ام (تسویه حساب) را مقایسه کردم با فیلم‌هایی که سال گذشته نمایش داده شدند و به این نتیجه رسیدم که بر اساس ملاک‌های شایستگی نمایش بسیار بالاتر از فیلم‌های دیگر بود چرا که در «تسویه حساب» نه فحش وجود دارد و نه روابط نامشروع اجتماعی دیده می‌شد اما فیلم‌هایی که به مراتب از این نظرها بدتر بودند، توانستند پروانه نمایش بگیرند چون سازندگان‌شان خودی بودند اما من نتوانستم پروانه نمایش «تسویه حساب» را بگیرم. در مورد امکانات هم اوضاع به همین گونه است و به ما تازه بعد از ساخته شدن فیلم کمک کردند و سنگ‌های زیادی جلوی پای ما انداختند تا این فیلم ساخته نشود. یعنی می‌گفتند که تو نباید این فیلم را بسازی و به دنبال لایه‌های پنهان در درون «سوپراستار» می‌گشتند.

*اگر شما در این روند فراگیر فیلم معناگرا ساختن بخواهید دوباره فیلمی نظیر «افسانه آه» را بسازید فکر می‌کنید با این پروژه موافقت می‌شود؟


- اینقدر فضای شورای صنفی نمایش جالب و جذاب است که با آمدن یک نفر جو عوض می‌شود.یعنی ما هیچوقت قانونی نداریم که مطمئن باشیم فیلمی که ساخته‌ایم حتما پروانه نمایش می‌گیرد به دلیل اینکه با آمدن و رفتن دو نفر همه چیز تغییر می‌کند. بنابراین همه چیز بستگی دارد به اینکه چه کسی رئیس می‌شود. یادم می‌آید که در یک دوره برخی مدیران سینمایی معتقد بودند که زنان به جز خانه‌داری هیچ کار دیگری نباید انجام دهند و به همین دلیل من چهار سال تمام هیچ فیلمی نساختم.ولی بعد مدیر کل عوض شد و این مدیر کل جدید ضد زن نبود و باعث شد تا دوباره کارگردانان زن فیلم بسازند. بنابراین حضور و یا عدم حضور افراد بسیار تاثیر گذار است چرا که متاسفانه ما یک ضابطه مشخص نداریم و اصلا هنر ضابطه نیست و در این شرایط، فردی که مسئولیت دارد، به شدت می‌تواند بر امور تأثیر بگذارد.

* «سوپراستار» برداشتی آزاد است از رمان شازده کوچولو و اگوستوس، اما جدای از این برداشت آزاد حتما دغدغه در شما وجود داشته است که منجر به ساخت این فیلم شد، دغدغه شما برای ساخت «سوپراستار» چه بود؟


- من شخصا فردی بسیار اخلاق‌گرا هستم و اعتقاد دارم که اخلاق است که یک جامعه را نجات می‌دهد و نگه می‌دارد. متأسفانه آنچه را از جامعه متوجه شدم این است که اخلاق در جامعه دارد از بین می‌رود. در جوامع بسته‌ای مثل ایران همیشه اخلاق و اسلام منطبق با هم بوده‌اند و اعتقاد ما به خداوند،بهشت و جهنم باعث شده است تا آدم‌هایی اخلاق مدار باشیم. امروز به دلایلی اعتقادات مذهبی برخی از جوانان و نوجوانان ما تضعیف شده است و چون اعتقادات ما از بین رفته در نتیجه اخلاقیات هم از بین رفته است. این مسئله‌ای که من این روزها می‌بینیم و در محیط‌های هنری،ورزشی و جاهایی که با شهرت سروکار دارند حتی در زمینه سیاست، افراد به محض اینکه به یک جایگاه ویژه‌ای می‌رسند نمایش بزرگ‌تری از بی‌اخلاقی را می‌توان در آنها دید و با توجه به این که شخصا به مساله اخلاق و خانواده علاقه زیادی دارم باعث شد من قصه «سوپراستار» را بنویسم و «سوپراستار»ها را زیر سوال ببرم. البته منظور من از «سوپراستار» به معنای بازیگر نیست، بلکه «سوپراستار» از نظر من هر کسی می‌تواند باشد و حتی بچه‌ معروف‌ها و پولدار‌های تهران هم به نوعی «سوپراستار» هستند.


* یک چیزی که در مورد «سوپراستار» برای من جالب است این نکته بود که در زمان جشنواره عده‌ای از منتقدان معتقد بودند که شما از سینمای زن‌محور خودتان فاصله گرفته‌اید در حالی که من فکر می‌کنم اتفاقات در «سوپراستار» نقش زن بسیار پر رنگ است و تمامی اتفاقات محوری فیلم را زنان به وجود می‌آورند. در مورد این موضوع چه عقیده‌ای دارید؟


- چیزی که در این فیلم وجود دارد شخصی به نام مهناز است که شما هرگز او را نمی‌بینید اما مهناز محور قصه من است. مهناز زمانی‌که باردار می‌شود رها شده اما در قصه‌ وجود دارد، یعنی مهناز هم یک انسان بوده و اساسا مگر چه اشکالی دارد که من بیایم فیلمی بسازم که راجع به زنان نباشد و بخواهم به موضوعات متنوع بسازم. خب تمام این فیلم‌ها من هستم و من هم مثل همه به موضوعات مختلف علاقه دارم.اما انگارعده‌ای دوست دارند به آدم‌های دیگر برچسب بزنند.


من علاقه‌مند به تصویر ارتباطات هستم
--------------------------------------------------------
* شما جزو معدود کارگردانانی هستید که مسیری کاملا متنوع را در فیلمسازی طی کرده‌اید اما قرار در آینده شاهد چه کاری از تهمینه میلانی باشیم؟


- مسئله‌ای که در زمان جشنواره هم ندیدم هیچ منتقدی به آن اشاره کند این است که من عاشق ارتباطات هستم و فیلم اول ارتباط یک معلم یا یک بچه است، فیلم دوم من ارتباط یک زن با آه است، فیلم سوم من ارتباط یک خواهر و برادر است که تا قبل از «دیگه چه خبر» هرگز یک خواهر و برادر قهرمان قصه نبوده‌اند،فیلم چهارم من ارتباط یک بچه با یک موجود فضایی بود،فیلم پنجم ارتباط دو زن بود،فیلم ششمم ارتباط یک پدر شوهر با عروسش بود، فیلم هفتم ارتباط یک سردبیر با زنی بود که عاشق او شده بود، بنابراین من عاشق ارتباط‌های خاص در سینما هستم و در همین فیلم «سوپراستار» هم ارتباط یک دختربچه و یک ستاره سینما را به تصویر کشیده‌ام که اصلا هیچ ارتباطی به هم ندارند.
اصولا دوست دارم ارتباط‌ها را به تصویر بکشم و این برای من بسیار دلپذیر خواهد بود و طبیعتا فیلم‌های دیگر من هم در زمینه ارتباطات خواهد بود. البته من قرار است فیلمی جنگی را بر اساس کتاب «دا» بسازم و فکر می‌کنم به دلیل اینکه ساخت دکور‌های این فیلم زمان زیادی خواهد برد، شاید قبل از آن فیلمی با نام «پرنسیو» را بسازم.




منبع : فارس

نشست خبری استاد شجریان

به گزارش خبرنگار موسیقی فارس، در نشست مطبوعاتی که صبح امروز با حضور محمدرضا شجریان، مجید درخشانی، مزدا انصاری و محمدعلی رفیعی مدیر برنامه‌های شجریان برگزار شد، درخشانی در خصوص کنسرتهای گروه شهناز در سال جدید گفت: طبق برنامه‌ریزی‌های به عمل آمده امسال کنسرت‌هایی را در تهران و شهرهای اروپایی خواهیم داشت که البته با ورود چند ساز جدید از ساخته‌های استاد شجریان ارکستراسیون مقداری تغییر خواهد کرد.
وی با اشاره به برنامه اجرایی در این کنسرت‌ها، افزود: کنسرت ما در دو بخش خواهد بود به طوری که در بخش اول قطعاتی را در بیات اصفهان بر اساس ساخته‌های استاد شجریان و خودم اجرا خواهیم کرد البته شروع بخش اول با قطعه سازی «شکایت نی» از وزیری خواهد بود و به دنبال آن تصانیفی را اجرا خواهیم نمود.بخش دوم برنامه را نیز که هم اکنون در حال تمرین هستیم با یک پیش درآمد آرام آغاز و آن را به ساقی‌نامه وصل می‌کنیم.
این نوازنده تار با اشاره به تغییر مجموعه ساقی‌نامه بیان داشت: این بار با تنظیم جدید استاد شجریان ساقی‌نامه را به شکل دیگر و در دستگاه سه گاه و تمامی گوشه‌های آن اجرا خواهیم کرد و به دنبال آن یک چهارمضراب از ساخته‌های من و چند تصنیف از ساخته‌های خودم و شجریان را اجرا خواهیم کرد.
این آهنگساز در خصوص حضور ارکستر بزرگ شهناز در اروپا گفت: این برای اولین بار است که یک گروه به این بزرگی از ایران در شهرهای مختلف اروپایی کنسرت‌هایی را برگزار می‌کند چرا که برگزاری کنسرت‌هایی با این حجم نوازنده غیر ممکن است اما ما توانستیم غیر ممکن را به ممکن تبدیل کنیم.

*نوای ساغر، صراحی، بم صراحی و کرشمه در اروپا و تهران
----------------------------------------------------------------------------
شجریان با اشاره به حضور سازهای جدید در کنسرت‌های آینده‌اش گفت: در این کنسرت‌ها سازهای جدیدی چون صراحی، بم صراحی و ساغر را همراه با نوازندگان جدید در ارکستر خواهیم داشت و سازهای دیگری چون کرشمه را نیز معرفی خواهیم کرد.
این خواننده با اشاره به سازهای ابداعی جدیدش افزود: بم صراحی را به جای ویلنسل و ساغر را که از خانواده تار است را به جای بم تار در ارکستر خواهیم داشت. کرشمه را نزدیک خانواده عود ساخته‌ام که صدایی شبیه عود دارد.من همچنین سازی را با دو دف ساخته‌ام به طوری که هر دو طرف ساز دف است البته این ساز هنوز تکمیل نشده و من از حسین رضایی‌نیا خواسته‌ام تا با تمرین بر روی این ساز بتواند صداهای متفاوتی از آن تولید کند.

*طنین صدای شجریان از تهران تا اروپا
------------------------------------------------------
محمدعلی رفیعی مدیر برنامه‌های شجریان در خصوص زمان کنسرتهای گروه شهناز گفت: تور اروپایی گروه شهناز از 5 تا25 سپتامبر مصادف با 14 شهریور تا 3 مهر در کلن، سوئد، زوریخ، پاریس، لندن و رادیو فرانکفورت برگزار خواهد شد.همچنین از نیمه دوم تیر ماه کنسرت‌هایی را در تهران خواهیم داشت و به دنبال اجرای استاد شجریان در شهرستان‌ها ،ایشان کنسرتی را هم در شیراز برگزار خواهند کرد.
شجریان نیز در خصوص اجرا در شهرستان‌ها بیان داشت: ما همیشه اجرا در شهرستان‌ها را در برنامه کاری خود داشته‌ایم اما فراهم نشدن شرایط مناسب این امکان را از ما سلب کرده است. ما همیشه به این فکر هستیم که در شهرهای بزرگ برنامه داشته باشیم اما اغلب با بر خوردن به مشکلات بزرگ به برگزاری کنسرت در تهران بسنده می‌کنیم.
وی ادامه داد: تاکنون قصد داریم در اصفهان و شیراز کنسرتی را برگزار کنیم که البته تا زمانی که شرایط مناسب نباشد این کار را انجام نخواهیم داد.
شجریان با اشاره به مکان مناسب برای اجرای کنسرت‌ها گفت: متاسفانه ما مشکل سالن موسیقی را همچنان داریم چرا که تالار وحدت مخصوص اپرا و نمایش است و مناسب موسیقی نیست، سالن وزارت کشور نیز که اصلا استاندارد با فضای موسیقایی نیست.از سوی دیگر نیز نمی‌توانیم در سالن‌های ورزشی کشور کنسرت برگزار کنیم چرا که موسیقی شان و شرایطی دارد که باید فضای لازم برایش فراهم شود.

*شجریان:در ساز سازی 80 درصد به نتیجه رسیده‌ام
-------------------------------------------------------------------
در ادامه این نشست شجریان با اشاره به اهداف خود در ساخت سازهای مختلف بیان داشت: ما در طول سالیان دراز سازهای سنتی داشته‌ایم که در ساختار آنها هیچ تغییری نداده‌ایم که خود باعث شده ارکسترهای ما تنها یک صدا داشته باشند. اما به عقیده من ما نیاز داریم رنگ‌های زیادی را وارد ارکستر نماییم.
وی ادامه داد: از آنجایی که بخش بم ارکسترهای ما همیشه دچار مشکل هستند و من بیش از هر کس دیگری این نیاز را احساس کرده‌ام از سالها پیش به فکر ساخت سازهایی بوده‌ام که پاسخگوی این نیاز باشند.
این خواننده بیان داشت:به دنبال برطرف کردن این نقطه ضعف و با مطالعه‌ای که سال‌های زیاد در سازهای ایرانی و خارجی داشته‌ام و با جستجو در سازفروشی‌های مختلف دنیا ،تحقیقاتم را آغاز و در این دو- سه سال شروع به ساخت سازهایی برای ارکستر کرده‌ام که خوشبختانه هم اکنون 80 درصد به نتیجه رسیده‌ام.
استاد آواز ایران در ادامه با تشویق سازسازان برای ساخت سازهای متفاوت گفت: من ساخت ساز را شروع کرده‌ام تا سازسازان نیز تشویق شوند که با حفظ اصالت‌های خود، سنت‌های خود را بشکنند چرا که به عقیده من باید اصالت‌ها را حفظ و سنت‌ها را زیر پا گذاشت تا در هر زمینه‌ای بتوانیم ابداعات جدیدی انجام دهیم.
وی افزود: غرب همیشه به عنوان یک میراث فرهنگی به ما نگاه کرده اما ما نمی‌خواهیم این کار را ادامه دهیم. البته آن چیزی که به ما رسیده را حفظ می‌کنیم اما برای حال و آینده هم باید چیزهای جدیدی داشته باشیم و مطابق با جامعه خود و دیگر جوامع رشد کنیم.

*سازسازان باید روی سازهای جهان مطالعه کنند
---------------------------------------------------------------
در ادامه این نشست شجریان با اشاره به صحبت‌های خود در خصوص سازهای ابداعی در جشن خانه موسیقی گفت: در کنسرتی که در جشن خانه موسیقی داشتم در معرفی سازهایم عنوان کردم که خیلی از سازسازهای ما آگاهی وسیع از این فن ندارند و تنها در همان سازی که می‌سازند متخصص شده‌اند. ما ضمن احترام به همه این هنرها باید یادآوری کنیم که سازسازهای ما مطالعی را نیز روی سازهای جهان داشته باشند.به دنبال این صحبت متاسفانه برخی از دوستان ناراحت شدند و حتی صحبت‌هایی را ناآگاهانه در اعتراض به این جانب عنوان نموده‌اند. وی ادامه داد: من از سازسازان می‌خواهم در کنار کاری که انجام می‌دهند تحقیق و تجربیاتی را در خصوص ساخت سازهای دیگر داشته باشند. البته بعد از صحبت‌های بنده آقای بوستانی تاری بدون کاسه ساخته‌اند که قابلیت اجرای همان ساز تار را دارد.

* آلبوم «آه باران» امروز منتشر شد
------------------------------------------------
به گزارش فارس،در ادامه این نشست رفیعی از انتشار آلبوم «آه باران» با صدای شجریان خبر داد و سپس مزدا انصاری آهنگساز و تنظیم کننده این آلبوم گفت: مراحل ساخت و تنظیم را از زمان فوت فریدون مشیری آغاز کرده‌ایم و بعد از گذشت حدود 6 سال آن را امروز در بازار منتشر کرده‌ایم.
وی ادامه داد: این آلبوم در برگیرنده موسیقی گلهاست که بر اساس اشعاری از فریدون مشیری، محجوبی، یاحقی شکل گرفته‌اند.
این آهنگساز بیان داشت: در بخش تکنوازی‌ها نیز به دلیل همخوانی با فضای موسیقی گل‌ها از تکنوازی پیانو فخری ملک پور و تار فرهنگ شریف در این آلبوم بهره‌ بردیم.

*شجریان: در صورت داشتن وقت با ارکسترملی موسیقی گلها را می‌خوانم
-------------------------------------------------------------------------------------------
شجریان در خصوص اجرا با ارکستر ملی گفت: این برنامه بستگی به وقت و زمان من دارد چرا که من هم اکنون تمام وقتم را روی گروه شهناز گذاشته‌ام. یک مقدار زمان هم برای سازسازی دارم اما دلم می‌خواهد در آینده این کار را انجام دهم به طوری که پیشنهاداتی را نیز در این خصوص داشته‌ام.
وی درباره اجرای زنده برنامه گل‌ها گفت: ما می‌خواهیم در کنار موسیقی که هم اکنون وجود دارد یادآوری نیز به موسیقی خوب و فاخر گل‌ها داشته باشیم اما برای اجرای زنده چنین قطعاتی باید برنامه‌ریزی لازم را انجام دهیم.

*آموزش آواز شجریان از راه دور
---------------------------------------------
شجریان با اشاره به کلاس‌های آوازش گفت: کلاس‌های آواز من همچنان ادامه دارد و روند خوبی را طی می‌کند به طوری که با تمام گرفتاری‌هایم تشویق شدم این کار را ادامه بدهم.همچنین طرحی را برای آموزش از راه دور دارم اما باید وقت مناسب برای این کار را پیدا کنم.
به گزارش فارس، در پایان این نشست شجریان سازهای جدید خود از جمله بم صراحی، کرشمه، ساغر و بم ساز را معرفی و هر کدام از نوازندگان این سازها ،قطعاتی کوتاه را برای معرفی بیشتر آنها اجرا نمودند

مصاحبه ای با ستاره سریال یوسف پیامبر؛کتایون ریاحی

وحید سعیدی: انسان در مجاورت طبیعت از آرامش و تعادل بیشتری برخوردار است. گرچه به اجبار با تکنولوژی و زندگی شهری خو گرفته، اما آرامش و تعادلش در گرو ارتباط با «مادر هستی» طبیعت است.
من هم از این قاعده مستثنی نیستم و طبیعت زیبای جنوب، امروز نزدیکترین معاشر زندگی من است هر روز برایم ارمغانی تازه دارد.
بیش از این زندگی در شمال، در یک ده زیبا به نام «بنفشه‌ده» در منطقه کلاردشت را تجربه کردم. در طول یک روز مه، ابر، باران و آفتاب را می‌شد دید و گاه همزمان یک مجموعه زیبا و متضاد را. یک روز در حین آشپزی به باغچه کوچکم، در امتداد به چشم‌اندازی زیبا و بی‌همتا از دشت نظیر منتهی می‌شد، نگاه می‌کردم، آفتاب درخشانی می‌تابید. این منظره زیبا را چاشنی آشپزی‌ام می‌کردم. پسرم از اتاقش صدایم زد، وقتی پیشش رفتم روی زمین دراز کشیده بود و نقاشی می‌کشید، از پنجره اتاقش جریانی از مه داخل می‌شد. حیرت‌انگیز است در فاصله کمتر از بیست متر، یک پنجره آفتاب و یک پنجره مه!با این حال و با همه زیبایی‌های طبیعت شمال، زندگی در جنوب با روحیه من سازگارتر است، البته سرمایی بودن من هم در علاقه‌مندی‌ام به طبیعت گرم جنوب بی‌تاثیر نیست.

*تفریح ساحلی


یکی از مسائل آزاردهنده در زندگی شهری، زباله‌سازی است.یک خرید ساده و معمولی با انبوهی از کیسه‌های نایلونی همراه است. گاهی اوقات فکر می‌کنم به این ترتیب کره زمین زیر این کیسه نایلون‌ها غرق می‌شود.
در طبیعت زباله‌ها هم مصارف گوناگونی دارند. باقی‌مانده میوه و سبزیجات خوراک گاو و گوسفند و دیگر احشام می‌شوند: زباله‌های گوشتی باقیمانده غذا به سگ‌ها و گربه‌ها و... می‌رسند و چیزهای قابل اشتعال داخل شومینه می‌روند و به سوخت تبدیل می‌شوند. به این ترتیب در شمال، زباله‌های من در طول یک هفته محدود به چند قوطی کنسرو و یا شیشه می‌شد.
اینجا وقتی برای پیاده‌روی به ساحل می‌روم، همیشه دو کیسه همراه دارم، یکی برای جمع کردن گوش‌ماهی‌های زیبا، مثل جواهر روی زمین ریخته و دیگر برای زباله‌های زشت که به‌جا مانده از آدم‌های بی‌توجه است.


*ورود به بازار کار از 16 سالگی


از 16 سالگی کار می‌کردم و هم زمان درس می‌خواندم. در آن زمان کار برایم یک نیاز ماجراجویانه بود، تا 20سالگی کارهای متفاوتی را تجربه کردم: به شکل افتخاری در انجمن حمایت از معلولین، در یک تولیدی لباس نوزاد، معلمی حق‌التدریسی در آموزش و پرورش، دوره کمک‌های اولیه در حلال احمر (البته قصدم این بود که برای کمک به جبهه بروم ولی در استخر مدرسه‌ای که تدریس می‌کردم به عنوان امدادگر استخدام شدم!) .... و نوشتن که یار همیشگی‌ام بود.


*قصه نویسی برای کودکان


به جز یادداشت‌ها و قصه‌هایی که برای خودم می‌نوشتم، قصه‌نویسی برای کودکان را دوست داشتم. این قصه‌ها بصورت نوار کاست و کتاب به دست کودکان می‌رسید. از آن جمله مجموعه‌ قصه‌های «ضرب‌المثل‌های پدربزرگ» بود که توسط مرحوم مقبلی و گروهش اجرا می‌شد. همین سری قصه‌ها باعث شد که کتاب امثال‌الحکم دهخدا را دوره کنم. برای مطالعه این کتاب ارزشمند به کتابخانه ملی می‌رفتم و ساعت‌ها می‌نوشتم و می‌خواندم و یادداشت‌ها برمی‌داشتم. امروز خوشحالم که این کتاب را در کتابفروشی‌ها می‌بینم و دعا می‌کنم که خواننده هم داشته باشد.


*خبرنگاری شغلی که آن رادوست داشتم


خبرنگاری را دوست داشتم. نوشتن، پویایی و ماجراجویی همزمان برایم رویایی بود. برای ورود به دانشگاه علوم ارتباطات تلاش کردم، اما مصادف با انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه‌ها شد. کنکور هنر دارم و در دانشگاه اصفهان قبول شدم. در آن زمان پسرم بدنیا آمد و من می‌بایست در دانشگاه زندگی واحدهای تجربه زیبای مادری را پاس می‌کردم.
پوریای نوزاد با نظارت دو مادربزرگ مهربان رشد می‌کرد و من، پسرم و پدر جوانش هر سه با هم بزرگ می‌شدیم و هر یک مرحله‌ای از زندگی را پشت سر می‌گذاشتیم.


*ازفیلمنامه نویسی تا بازیگری


با انتشاراتی که آن زمان هم کاری می‌کردم، موجبات آشنایی من با شاعران، نویسندگان، محققان و فیلمنامه‌نویسان معاصر را فراهم آورد و علاوه بر مواجه با ادبیات روز ایران و ترجمه خیل عظیم ادبیاتی که پیش از آن ترجمه آثارشان ممکن نبود، با هنر فیلم‌نامه‌نویسی آشنا شدم.از این پس علاوه بر قصه کودکان، فیلمنامه‌هایم را هم به ارشاد می‌بردم که البته تصویب نمی‌شد!
اگرچه فیلمنامه‌هایم به جز یک فیلم کوتاه به نام «قصه جنگ» ساخته نشد، اما مرا وارد مرحله‌ جدیدی از زندگی کرد و بازیگری را برایم به ارمغان آورد.


*استاد بزرگی به نام بازیگری


بازیگری استاد بزرگی است، اگر اینگونه معنایش کنی.نوع نگاه خیلی تعیین‌کننده است. همیشه به دنبال یادگیری بودم. پس معلمی، نوشتن، سینما، بازیگری و... هر یک می‌تواند استادی باشد برای شاگرد یا راهبری باشد برای رهرو. کاری که در تمام زندگی انجام داده و می‌دهم، حفظ و حراست از همین نگاه جستجوگر بوده و هیچ‌گاه بی‌پاسخ نمانده. بالا و پایین، نیش و نوش بسیار داشته. اما بی‌تردید درست و بی‌نقص هدایتم کرد.


*وسوسه شهرت


یکی از جالب‌ترین چالش‌هایی که تجربه کردم، مبارزه با وسوسه شهرت بود. مسیر کسب شهرت، تعریف شده و معلوم است، نیازی به توضیح نیست.اما مسیر مبارزه با وسوسه شهرت پیچیده است؛ اگر فرد همزمان بخواهد در بازار کار هم حضور داشته باشد، به هر حال برای رسیدن به شهرت هم باید انرژی زیادی صرف کرد، من تصمیم گرفتم این انرژی را صرف خود بازیگری کنم تا حواشی آن. البته که خلاف جهت رود شناکردن دشوار است، اما به ورزیدگی و رسیدن به سرچشمه می‌ارزد.
نگاهی به سابقه کاری و مطبوعاتی‌ام، نشان می‌دهد که ترجیح دادم آهسته و پیوسته روم.


*جذابیت های بازیگری


هنوز هم جذابیت‌های بازیگری برایم وجود دارد. از هر نقشی که ایفا می‌کنم، سهمی جدی و بزرگ از آن را برای خودم برمی‌دارم.آن شخصیت را به خوبی شناسایی می‌کنم تا به واسطه آن با بخش ناشناخته وجود خودم آشنا شوم. بخش ناشناخته‌ای که، پس از شناسایی باید آن را از طریق فیزیکیم، خودم و کاراکتری که بازی می‌کنم برای مخاطب به نمایش گذاشته شود.


*بازیگری در دهه پنجم زندگی


گیشه سینما با سینمای گیشه، بازیگران را زیبا و جوان می‌خواهد. اما در اندیشه من هر انسانی در هر سن و مقامی می‌تواند نقش اول زندگی خودش باشد. بنابراین بازیگری از نظر من سن و سال نمی‌شناسد، مادامی که از لحظه تولد رشد می‌کنیم و بزرگ می‌شویم و اگر شانس با ما یار باشد، آنقدر بزرگ شدیم که به ما بگویند پیر.


*پسرم،پوریا


در خانواده پدری پوریا پسرم، موسیقی از نسلی به نسل دیگر منتقل شده. پدرش، عموها، پسرعمو و همگی یا به شکل جدی و حرفه‌ای موسیقیدان هستند یا موسیقی بخشی از زندگی‌شان است. وقتی پوریا تصمیم گرفت که رشته موسیقی را دنبال کند به او گفتم: اگر به تصمیمش ایمان داشته باشد، می‌تواند روی حمایت من و حمایت همه هستی حساب کند. شکرخدا، اینطور شد.


*سفر به ارمنستان


سفرش از امنستان شروع شد. تصمیم گرفتیم برای تحصیل به کنسرواتوار موسیقی ایروان برود که یکی از مراکز مهم موسیقی در جهان است. برای سفر باید آماده می‌شد. من هم می‌بایست آماده می‌شدم. دلتنگی را چه کنم؟ دور شدن از یکتا فرزند دشوار است ولی مهر مادری یعنی پی دل بودن یا پا روی دل گذاشتن؟! همزمان پسرم را برای سفر آماده می‌کردم، خودم را برای دل کندن.
برخی از اطرافیان معتقد بودند، پوریا برای سفر و زندگی مستقل آماده نیست و پیشنهاد می‌کردند که او ابتدا سربازی را تجربه کند تا آزموده و آماده شود.


*سربازی پوریا


پوریا چون کفیل من بود از سربازی معاف شد و من معتقد بودم این سفر برایش حکم سربازی را خواهد داشت حتی سخت‌تر از آن یادگرفتن خط و زبان ارمنی، کنار آمدن با سرمای استخوان‌سوز ایروان، تنهایی و زندگی کاملا مستقل در کشوری تازه استقلال‌یافته و به لحاظ اقتصادی فقیر که در طول ساعت‌ها روز آب و برق و گاز قطع می‌شد و با بحران کار هم روبه‌رو بود. هرچند که مخارج تحصیل پوریا به عهده من بود اما او دوست داشت در حین تحصیل کار کند تا به من فشار نیاید.
با کوله‌باری پر از عشق و ایمان راهی شدیم و خدا به زیبایی همراهی‌مان کرد مثل همیشه.
5 ماه در ارمنستان کنارش بودم و زمانی از او جدا شدم که کاملا مستقل بود و از من خواست که به ایران برگردم. به دنبال دوستی باید بود که همیشگی باشد! این جمله‌ایست که مادرم همیشه می‌گوید.
در دهه 40 -50 زندگی، مثل بقیه دهه‌ها آدم شرایط ویژه‌ای را تجربه می‌کند. در این زمان بچه‌ها، بزرگتر شده‌اند و هر یک به سوی زندگی خودشان می‌روند. از طرفی پدر و مادرها آنقدر بزرگ شده‌اند که به مقام پیری نائلند و دیگر از سلامت کافی برخوردار نیستند و ما به عنوان انسان‌هایی خوش‌شانس این فرصت را پیدا می‌کنیم که بتوانیم در خدمت بزرگترهامون باشیم به جبران کودکی‌مان در گذشته، تکامل در حال و آمادگی برای رسیدن به مرحله پیری در آینده.


*پدرو مادرم


وقتی 4 ماه پیش پدرم در سن 85 سالگی، آرام و باوقار مثل همیشه راهی آخرین سفرش شد، مدتی بود که من و دیگر اعضای خانواده دریافته بودیم که باید دم را غنیمت شمرد و از هر لحظه کمال استفاده را برد. مادر هم که مریض احوال بود مرتبا با پدر قول و قرار می‌‌گذاشتند که کسی برای رفتن از دیگری سبقت نگیرد و با هم راهی شوند. ولی گویا اینها ورای قول و قرارهای زمینی است. می‌دیدم که پدر تقریبا نمی‌بیند، نمی‌شنود و به سختی بعضی چیزها را به یاد می‌آورد. گاه به گوشه‌ای پناه می‌بردم و گریه می‌کردم نه فقط برای پدر بلکه برای آنچه ممکن است در انتظار من نیز باشد. وقتی در اثر ذات‌الریه، بعد از 48 ساعت علی‌رغم باور همه ایشان از کما بازگشتند، به نظر می‌رسید، از دریچه‌ای به منظری نگریسته بودند که دیگر تمایلی برای ماندن نداشتند. تسلیم و خسته خود را به بستر بیماری سپرده بودند. فکر کردم امید و انگیزه همیشه هستی‌بخش است. پس پدر را با ویلچر به جزیره آوردم و ده روز بعد با او کنار ساحل جاودانه زیبای خلیج فارس قدم می‌زدیم.
آن شخصیت را به خوبی شناسایی می‌کنم تا به واسطه آن با بخش ناشناخته وجود خودم آشنا شوم. بخش ناشناخته‌ای که پس از شناسایی باید آن را از طریق خودم و کاراکتری که بازی می‌کنم برای مخاطب به نمایش گذاشته شود.
می‌شوی و ممکن است به واسطه آن خیلی چیزهای ارزشمند را از دست بدهی.


E.آشپزی


*آشپزی می‌کنید؟


یکی از کارهایی که از میان کارهای خانه دوست دارم، آشپزی است.


*حالا آشپز خوبی هستید یا خیر؟


بله، به نظر من آشپزی یکی از بهترین کارهاست و به معنای مطلق یک هنر است.


*به شکل ژنتیکی آشپز هستید؟


بامزه است که علم ژنتیک در همه چیز وارد شده حتی آشپزی. مادرم آشپز خیلی خوبی است و من هم اصول اولیه آشپزی را از او یاد گرفتم، اما از آنجاییکه به این کار علاقه داشتم، بقیه آن را به شکل تجربی یاد گرفتم.


*چه میزان از وقتتان را به آشپزی اختصاص می‌دهید؟


زمانی که به آشپزی اختصاص می‌دهم برای من زمانی مفید محسوب می‌شود و سعی می‌کنم از این زمان مفید هم نهایت استفاده هم ببرم، یعنی در کمترین زمان غذای مورد نظرم را درست می‌کنم.


*این سرعت بالا به معنای تخصص شما در امر آشپزی است.


نه، برای اینکه من وقتی گرسنه می‌شوم یادم می‌افتاد که باید غذا درست کنم.


*این غذایی که با چنین سرعتی پخته می‌شود، خوب هم از کار درمی‌آید؟


آدم وقتی با لذت و با حال خوب غذا بپزد، قطعا غذایش خوشمزه می‌شود.


*پس آشپزی شما ارتباط مستقیم با روحیه‌تان دارد؛ یعنی اگر حالتان خوب نباشد، غذایتان هم خوب از کار درنمی‌آید؟


دقیقا، خاطرم هست زمانی که تازه از پوریا خداحافظی کرده بودم و به ایران بازگشته بودم، دائم فکرم پیش او بود و با خودم می‌گفتم الان «پوریا» چه می‌خورد. در آن روزها غذاهایی که می‌پختم افتضاح می‌شد. وقتی هم ماحصل کارم را می‌دیدم، شوکه می‌شدم و می‌گفتم، واقعا این دستپخت من است.


*حالا در پخت چه غذاهایی تخصص دارید؟


*حالا در پخت چه غذاهایی تخصص دارید؟


*آش و سوپ چند نوع است در پخت کدام یک تخصص دارید؟


چون خودم آش و سوپ خیلی دوست دارم، همه نوع آن را می‌پزم، اما از میان آنها آش رشته، آش مورد علاقه من است.


*غذای ابداعی هم درست می‌کنید؟


در شرایطی که موارد موردنظر یک غذا را در اختیار نداشته باشم و شرایط خرید و مهیا کردن آن وسایل برایم مهیا نباشد، سعی می‌کنم از موادی که در دسترسم هست، غذایی درست کنم در واقع با مدیریت مواد، غذای خوشمزه‌ای را دست و پا می‌کنم.


*حالا در این میان چه غذایی را ابداع کردید که فرمول آن در ذهنتان بماند و بعدها تبدیل به یکی از غذاهای اصلی شود.


ماکارونی کلم.


*یعنی از کلم در مایه ماکارانی استفاده می‌کنید؟


برگه‌های کلم را به شکل رشته‌های ماکارونی برش می‌دهم وآن را با رشته ماکارانیپخته آبکش می کنم بعد به آن مایه ماکارانی را اضافه می‌کنم، که ماحصل آن یک غذای بسیار خوشمزه و لذیذ است.


*در تهیه سالاد و دسر هم تخصص دارید؟


بله من یک سالاد مخصوص خودم را دارم که سس آن خیلی در بین اقوام و آشنایان معروف است.


*ترکیبش چیست؟


سس سالم و سبکی است که از روغن زیتون، آبلیموی تازه و سس سویا درست می‌شود.


*دوست دارید یک روزی صاحب رستوران شوید؟


شاید


*سلامت غذا


قدیمی‌ها یکسری قواعد در آشپزی داشتند که اینها کم‌کم در حال از بین رفتن هستند. مثلا حتما می‌بایست کنار چلوکباب، سماق استفاده می‌کردند؛ چون سماق اوره گوشت را کاهش می‌دهد و چربی خون از بین می‌رود؛ اما همه اینها به خاطر غذاهای فست‌فود و نوع آشپزی فرنگی در حال فراموشی است و گوشت و فرآورده‌های گوشتی جایگزین همه غذاها شده است البته من سعی می‌کنم در برنامه غذایی‌ام به این مهم توجه کنم. چون هنر آشپزی فقط این نیست که مواد را با هم ترکیب کنیم تا غذای خوشمزه‌ای به واسطه آن درست شود. بلکه بیش از این باید به سلامت غذا اهمیت بدهیم.

کارتون


از بچگی به کارتون علاقه‌مند بودم و هنوزم که هنوز است از دیدن آن لذت می‌برم. «فلیپس و کت» و «تام و جری» البته همان نسخه اولیه و سیاه و سفیدش از کارتون‌های محبوب دوران کودکی‌ام بودند. البته در همان دوران به واسط کتاب‌های کمیک استریپ «بت‌من» و «سوپرمن» که برادر بزرگم داشت با این شخصیت‌ها آشنا شدم و بعدها که کارتون‌شان پخش شد، آنها را می‌دیدم و دنبال می‌کردم. بعدها زمانی که «پوریا» بچه بود، همراه او تمام فیلم‌ها و کارتون‌هایی که می‌دید، می‌دیدم. «حنا دختری در مزرعه» و «بارباپاپا»، «پینوکیو» و «پت پستچی» جزو کارتون‌های مورد علاقه من در آن دوران بود. الان هم یکی از سرگرمی‌هایم تماشای کارتون است. از آخرین کارهایی که دیدم هم می‌توانم به «پاندای کونگ‌ فوکار» و «وال‌- ای» اشاره کنم.


*گیاه


به گیاه و نگهداری آن خیلی علاقه دارم و وقتی قرار است از گیاهی نگهداری کنم، سعی می‌کنم راجع به آن مطالعه کنم تا درباره نوع نگهداری و رفتارهایی که باید نسبت به آن داشته باشم اطلاعات لازم را به دست بیاورم. من در اینجا و جلوی خانه مان باغچه‌ای دارم که در آن سبزیجات معطری را که در ایران وجود ندارند، پرورش می‌دهم. بذر این سبزیجات را از خارج برایم می‌آورند البته علاوه بر این من یکسری گیاهان «بن‌سالی» هم دارم. «بن‌سالی» در واقع یک نوع روش پرورش گیاه به شیوه چینی‌هاست. در این روش درختانی مثل درخت سیب و... را در حد و اندازه‌های خیلی کوچکی پرورش می‌دهند تا بتوان آنها را در خانه و گلدان‌های کوچک نگه داشت. الان مدتی است که دنبال یاد گرفتن این روش هستم. اما نگهداری من از گیاهان به اینجا خلاصه نمی‌شود؛ چرا که در تهران هم از گیاهان متنوعی نگهداری می‌کنم. یک «افرا»ی دورگه دارم که بخشی از آن قرمز است و بخش دیگرش سبز، که آن را خیلی دوست دارم. علاوه بر آن یک «لیندا» دارم که قدش حدود 4 متر است. من با همه گیاهانم دوست هستم و با آنها حرف می‌زنم.

*ورزش


الان مدتی است که به شکل حرفه‌ای ورزش نمی‌کنم؛ اما قبل از آن ورزش‌هایی مثل شنا، دوچرخه‌سواری و دو میدانی را انجام می‌دادم. از میان این ورزش‌ها به شنا خیلی علاقه‌مند م و چراکه «آب» را خیلی دوست دارم؛ چون به عقیده من «آب» بسیار مقدس است. الان ورزش را به شکل کامل کنار نگذاشته‌ام. هر روز صبح حدود 10 تا 20 دقیقه ورزشی را انجام می‌دهم که شامل 5 حرکت است. این ورزش برگرفته از یکسری حرکت‌های یوگاست که با یک حرکت چرخشی مثل رقص سما شروع می‌شود. من معمولا این حرکات را در زمان طلوع و غروب خورشید انجام می‌دهم.


*طلا و جواهر و ساعت


خانم‌ها به طور ذاتی به طلا و جواهر علاقه‌مند هستند، من هم از این قاعده مستثنی نیستم. البته در میان زیورآلات انگشتر را خیلی دوست دارم و برایم اهمیت ندارد که حتما طلا باشد یا برلیان، فقط کافی است جذبم کند. بعد از آن به ساعت خیلی علاقه‌مند هستم. از میان برندهای ساعت هم طراحی های برند بیاژه و هری وینستن را ترجیح می دهم

دانشگاه


زمانی خیلی غصه می‌خوردم که چرا نتوانستم به دانشگاه بروم، چون درس‌خواندن را خیلی دوست داشتم؛ اما بعدها خیلی زود متوجه شدم که دانشگاه اصلی همین زندگی است؛‌یعنی اگر ما شاگردان خوبی باشیم، در همین زندگی باید شاگرد اول باشیم و واحدهایمان را خوب پاس کنیم. اینکه من توانسته‌ام واحدهایم را به خوبی پاس کنم را باید از آن بالا سری پرسید.

سفر


شعارم در زندگی این است که به سفر نباید نه گفت و برای این کار هم برنامه دارم. البته من به واسطه شغلم سفرهای بسیاری به نقاط مختلف کشور داشته‌ام و به همین واسطه هم برخی از اماکن تاریخی که در شرایط عادی امکان بازدید از آنها وجود ندارد، را دیده‌ام. مثلا زمانی که سرکار ملاصدرا بودیم در کاروانسرایی کار می‌کردیم که متعلق به دوره شاه‌عباس بود، که معماری بسیار اصیل و فوق‌العاده‌ای داشت و یا در کاشان برای فیلمبرداری به خانه‌ای رفتیم که جزو آثار باستانی بود. در نائین هم در مسجد این شهر کار می‌کردیم. مسجد بسیار عجیبی بود که عمر آن به 700 یا 800 سال پیش برمی‌گشت.
اما گذشته از سفرهای داخلی، مسافرت به کشورهای دیگر هم در برنامه‌‌ام قرار دارد. لبنان و ارمنستان کشورهایی هستند که بیش از همه کشورها به آن علاقه‌مند هستم، این دو کشور برای من مثل کشور دومم می‌مانند. هیچ‌وقت در آنجا احساس غربت نمی‌کنم.